صفحه ٢٣٠

مرگ اشاره مى کند و بحثى که در بخش قبل درباره حال احتضار آمده است، با آن ادامه مى یابد. امام (علیه السلام) در جمله هاى کوتاه و تکان دهنده خود، حال انسانى را ترسیم مى کند که براثر شدّت بیمارى، استخوان ها و عضلاتش فرسوده و تکیده شده و تنها مجسّمه اى بى روح، از او باقى مانده که براى کَفْن و دَفْن و سپردن به گورستان، توسّط دوستان و بستگان، آماده مى شود. منظره اى که در مقایسه با حال حیات و زمان قدرت، بسیار تکان دهنده است.
مى فرماید: «سپس او را در کفن هایش مى پیچند، در حالى که از همه چیز مأیوس شده و همه را به دست فراموشى سپرده است و او را به آسانى در حالى که کاملا تسلیم است، برمى گیرند و پیکر خسته و رنج دیده اش را، که بر اثر بیمارى ها کاملا لاغر شده است، بر چوبه هاى تابوت مى افکنند، در حالى که فرزندان و نوه ها و جمع دوستان، تابوت او را بر دوش مى کشند و به سوى خانه غربت ـ که دیدار او در آن جا از همگان قطع مى شود و در تنهایى وحشتناکى فرو مى رودـ حمل مى کنند!»؛ (ثُمَّ أُدْرِجَ فِی أَکْفَانِهِ مُبْلِسآ(1)، وَجُذِبَ مُنْقَادآ سَلِسآ(2)، ثُمَّ أُلْقِیَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِیعَ(3) وَ صَبٍ،(4) وَ نِضْوَ(5) سَقَمٍ، تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ آلْوِلْدَانِ، وَ حَشَدَةُ(6) الْإِخْوَانِ، إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ، وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ(7)، وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ).