و بندگى خدا را بچشد، لذتى در خود احساس مىكند كه با لذت هاى حسى قابل مقايسه نمىباشد. يكى از بزرگان مىفرمود: اگر سلاطين و حكام عالم كه براى تأمين خواسته ها و لذت هاى دنيايى خويش نهايت سعى و تلاش خود را به كار مىگيرند، لذتى كه يك مرد الهى از دو ركعت نماز مىبرد مىچشيدند، دست از آن تلاش هاى گسترده براى رسيدن به جاه و مقام دنيا برمىداشتند. اما آنان از وجود اين لذت معنوى غافلند و خيال مىكنند كه لذت منحصر به لذت دنيوى است. لذتى كه آنها از دنيا مىبرند، بسان لذتى است كه يك كودك از بازى و اسباب بازى هايش مىبرد، تا آنجا كه وقتى با همه وجود مشغول بازى مىگردد، حتى دست از غذا نيز مىكشد و به سختى مىتوان او را از ادامه بازى باز داشت. به خيال او در عالم لذتى بالاتر از بازى كردن نيست و اگر او فراتر از بازى، لذت برترى را مىشناخت، مسلماً به لذت بازى كردن بسنده نمىكرد!.
در برخى روايات درباره درجات و مراتب عالى اولياى خاص خدا، در بهشت، آمده است كه برحسب مراتب آنان گاهى يك بار در هفته و يا در ماه و يا سال، و حتى گاهى سى هزار سال يك بار يكى از تجليّات خداوند بر آنان ظاهر مىگردد و چنان لذت و شوقى را در آنان برمىانگيزاند كه همه نعمت هاى بهشتى پيرامون خود را فراموش مىكنند.
تصوير اتحاد وجودى در لذّت
تعددى كه ميان لذت برنده و شىء لذت بخش و شرايط حصول لذت ملاحظه مىشود، در مورد لذت هاى متعارف عموميت دارد؛ ولى حقيقت لذت را در موارد ديگرى نيز مىتوان يافت كه چنين تعدّدى در آنها وجود ندارد و كلمه لذت را در آن موارد با نوعى تحليل مفهومى مىتوان به كار برد. چنان كه در مورد علم و محبت نيز چنين است: در تعريف علم حصولى آمده است كه «علم عبارت است از نقش بستن صورت معلوم در ذهن». پس براى حصول علم، وجود ذات عالم و شىء معلوم و صفتى براى عالم كه «علم» ناميده مىشود لازم است و به واقع، شناخت ما از خارج به واسطه همان صورت ذهنى حاصل مىگردد. در مقابل،