صفحه ١٢٢

داشت كه ارتباط و اضافه اشراقى موجودات با خداوند متعال بر پايه سه اصل نفيس و ارزشمندى كه در حكمت متعاليه به كمال رسيده‌اند استوار گرديد. آن سه اصل عبارت‌اند از: 1ـ اصالت وجود، 2ـ تشكيكى بودن مراتب وجود و تصوير مراتب طولى براى وجود و شدت و ضعف داشتن مراتب وجود، 3ـ رابط بودن معلول نسبت به علت و اين‌كه وجود معلول عين تعلق و ربط به علت است و استقلالى از خود ندارد. براساس اين سه اصل نتيجه گرفته مى‌شود كه هر معلولى مرتبه ضعيفى از علت ايجاد كننده خودش مى‌باشد و علت آن نيز به نوبه خود، مرتبه ضعيفى از موجود كامل ترى است كه علت ايجادكننده آن مى‌باشد، تا برسد به موجودى كه هيچ ضعف و قصور و نقص و محدوديتى نداشته باشد و بى نهايت كامل باشد كه ديگر معلول چيزى نخواهد بود.
بنابراين، از اصل سوم كه در حكمت متعاليه تبيين شده مستقيماً اين نتيجه حاصل مى‌شود كه وجود همه موجودات امكانى و پديده ها، عين ربط و تعلق به خداوند هستند، و البته دو اصل ديگر مقدمات بعيده اين نتيجه مهم مى‌باشند. حال با توجه به اهميّت و جايگاه آن سه اصل در حكمت متعاليه و نتايج ارزشمندى كه بر آن‌ها بار مى‌گردد، بايسته است كه نظرى به آن‌ها بيفكنيم:

الف) اصالت وجود
پيش از فارابى تقريباً همه مباحث فلسفى بر محور ماهيت دور مى‌زد و دست كم به صورت ناخودآگاه مبتنى بر اصالت ماهيت مى‌شد و در سخنانى كه از فلاسفه يونان نقل شده، نشانه روشنى بر گرايش به اصالت وجود به چشم نمى‌خورد؛ ولى در ميان فلاسفه اسلامى؛ مانند فارابى، ابن سينا، بهمنيار چنين گرايشى مشاهده مى‌شود؛ بلكه تصريحاتى يافت مى‌گردد. گرچه شيخ اشراق كه عنايت خاصّى به بازشناسى اعتبارات عقلى مبذول مى‌داشت، در برابر گرايش اصالت وجودى موضع مى‌گرفت و مى‌كوشيد با اثبات اعتبارى بودن مفهوم وجود، آن گرايش را ابطال كند.