صفحه ٣٩

ارادى برخوردارند كه آن‌ها را در رسيدن به كمال حيوانى يارى مى‌دهند. در نهايت، انسان نيز واجد نيروهاى طبيعى، نباتى و حيوانى است و علاوه بر آن‌ها واجد نيروهايى است كه از انسانيت او سرچشمه مى‌گيرد و از اين جهت از ساير حيوانات متمايز مى‌گردد و مجموعه نيروهاى به وديعت سپرده شده در وجود او، مقدمه رسيدن او به كمال متعالى انسانى است كه متناسب با فعليت اخير او مى‌باشد. بر اين اساس، او نبايد براى كمالات نباتى و حيوانى اصالت قائل شود، بلكه بايد همه نيروهاى مادون را به سود تكامل انسانى خود استخدام كند و در حدّى خود را به آن‌ها نيازمند بداند كه براى رسيدن به كمالات انسانى‌اش مؤثر مى‌باشند؛ چون همان‌گونه كه شاخ و برگ زياد براى درخت سيب مطلقاً مفيد نيست، نمى‌توان بهره بردارى بى قيد و شرط از نيروهاى نباتى و حيوانى را براى انسان مفيد دانست.

توهم وجود كمالات متعدد براى انسان
در صورتى كه هوس هاى زودگذر بر ما غالب نشوند و استنتاج صحيح را از ما نگيرند، ما از طريق شناخت كشش ها و نيروها و اميال فطرى كه در وجودمان به وديعت نهاده شده، مى‌توانيم كمال لايق و حقيقى خود را بشناسيم. (البته براى رسيدن به مقصد و كمال حقيقى، لازم نيست كه در بدو امر آن كمال را بشناسيم و سپس به راه هاى وصول به آن آگاهى يابيم، بلكه از طريق شناخت اميال فطرى نيز مى‌توان كمال حقيقى را شناخت.)
ممكن است از اين‌كه در ما نيروهاى ادراكى، طبيعى و غريزى با خواسته هاى طبيعى و فطرى وجود دارد، توهم شود كه ما كمالات متعددى داريم كه چندان با يكديگر ارتباط ندارند. چون ما متناسب با نيروهاى خويش، درخواست هاى متعددى داريم و اگر توانستيم آن درخواست ها را برآورده سازيم، به كمال متناسب و لايق هريك دست مى‌يابيم؛ و اگر در راستاى خواسته‌اى به هدف نرسيم، به كمال متناسب با آن خواسته دست نيافته ايم. به تعبير ديگر، ما از يك سنخ كمال و سعادت برخوردار نيستيم، بلكه از كمالات متعددى برخورداريم و بايد همه آن‌ها را بشناسيم و براى رسيدن به آن‌ها تلاش كنيم، تا در نهايت انسان