قلب اولياى خدا كانون محبت و انس با خدا
و انت الّذى أزلت الاغيار عن قلوب احبّائك حتّى لم يحبّوا سواك و لم يلجئوا الى غيرك...
بزرگ ترين لذّت و شادمانى بنده خدا اين است كه قلبش كانون محبت خداوند گردد. پس اگر او واقعاً خواهان محبت و عشق به خداوند و برون كردن غير خدا از دل است ،وقتى جلوهاى از محبت الهى چونان نهالى تازه و جوان در دلش پديد آمد، با لطف وعنايت خداوند و استفاده از مقدمات و راه هايى كه خداوند فرا روى او نهاد، در پرورش آن بكوشد و به موازات اين تلاش، ساير محبت ها وعلقه ها را از دل برون كند؛ تا رفته رفته آن نهال رشد كند و بالنده و بالغ گردد. در آن صورت، ديگر انسان به غير خدا دل نمىبندد و در شعاع محبت خداوند، دوستى هايى كه با محبت خدا ناسازگارند در دل او راه نمىيابند؛ چون ممكن نيست كه دل به دو جا مرتبط گردد و دوست دار خدا، براى تأمين خواسته هايش، جز به در خانه محبوب به جاى ديگرى پناه برد. او كه به مقام عزّ ربوبى معرفت دارد و همه عوامل و اسباب را مسخّر قدرت او مىبيند، تنها خداوند را پناهگاه و تأمين كننده نيازهاى خويش مىشناسد و به فقر و نياز ما سوى الله واقف است و از اين جهت، ممكن نيست روى به غير خدا آورد.
اَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ...
وقتى براى انسان ناراحتى وحشتى رُخ مىدهد، اگر با كسى اُنس داشته باشد، به موازات بهره مندى او از انس با كسى، از وحشت و ناراحتى او كاسته مىشود، تا آنجا كه ممكن است در پرتوانس او حوادث وحشت زا و گرفتارى ها هيچ تأثيرى بر روح او نگذارند. مثلاً مادرى كه ناراحتى و گرفتاريى دارد، اگر فرزند مورد علاقه او پس از مدّتى دورى و فراق نزد او بيايد، او با ديدن فرزند و انس يافتن با او و از شوق، همه ناراحتى ها را فراموش مىكند. بى ترديد انس اولياى خدا با محبوب واقعى خويش فراتر از انس و محبت هاى عادى است و قابل توصيف نمىباشد. از اين جهت، آنان در پرتو انس با خداوند ناراحتى ها وسختى ها را بسيار كوچك مىشمرند و دل به آنها مشغول نمىسازند و فارغ البال و بدون نگرانى و تشويش خاطر به انس