گوناگون در زندگى انسان و نيز آمدن آثار در پى هم، همه به تدبير ومشيّت خداوند انجام مىپذيرد؛ تا در هر حال انسان متوجه خداوند باشد و لحظهاى از او غافل نگردد و در وراى مشاهده هر چيز، تدبير و جلوه الهى را مشاهده كند.
افسوس، ما كه در عالم محدود طبيعت آكنده از تزاحمات گرفتار آمده ايم، با توجه به هر چيزى، از باطن و حقيقت و ملكوت آن غافل هستيم. وقتى به پديده هاى طبيعت مىنگريم، ديگر به خداوند توجه نداريم و در وراى آنها، دست صنع آفريدگار را مشاهده نمىكنيم و شناختمان به خداوند به يك سرى مفاهيم ذهنى خلاصه مىشود. با اينكه انسان مىتواند به مقامى برسد كه در هر چيزى خداوند را مشاهده كند و چيزى را ننگرد، مگر آنكه در آن جلوه الهى را بيابد. بى ترديد ره يافته به اين مقام، به فراتر از افق عالم ماده آكنده از تزاحمات توجه دارد و توجه به چيزى، او را از توجه به خداوند باز نمىدارد؛ بلكه با توجه به هر چيزى به خداوند نيز توجه مىيابد و هم زمان به دو چيز؛ يعنى مخلوق و خداوند توجه تام دارد. در توجهات مادى نيز برخى با تمرينات فراوان سرعت در انتقال توجه دارند و فوراً توجهشان از چيزى به چيز ديگرى جلب مىگردد. يا اينكه هم زمان به دو چيز توجه مىيابند و بخشى از توجه آنان به چيزى و بخش ديگر آن به چيز ديگرى است. براى آنان ميسور است كه در عين صحبت كردن، مطالعه و يا فعاليت ديگرى نيز داشته باشند؛ يا هم زمان با چند نفر سخن بگويند و بى درنگ به هر يك پاسخ مناسبى بدهند.
اولياى خدا و توجه اصلى و عميق آنان به خداوند
إِلهى امرت بالرّجوع الى الاثار فارجعنى اليك بكسوة الانوار...
بى شك انسان ناگزير است كه به آثار و عوامل موجود در طبيعت توجه يابد و از آنها سود جويد. ناگزير است كه غذا تهيه كند و باآن خود را سير كند؛ ناگزير است كه با مردم معاشرت داشته باشد و... اما با توجه به اينكه دل انسان ظاهر و باطنى دارد و مىشود ظاهر دل انسان به نقطهاى متوجه باشد و باطن دل او به ديگرى توجه يابد، حضرت از خداوند درخواست