خواست به صورت شديدترى ظاهر مىشود و سرانجام در اثر تكرار، نفس به آن انس مىگيرد و هم چنين به موضوع خارجى كه مورد تعلّق فعل و به نحوى وسيله ارضاى خواست است، علاقهمند مىشود؛ در اين حال است كه مىگوييم فلان كار، يا فلان چيز و يا فلان شخص را دوست مىداريم و لازمه دوست داشتن، توجه مستمر نفس به محبوب و انجام كارهاى متناسب با آن است؛ تا آنجا كه در پرتو اين توجه مستمر و شديد، شخص از خود نيز غافل مىگردد. بر اين اساس، ما اگر بخواهيم به سير خود جهت خاصّى ببخشيم و نيروهاى خود را در راه رسيدن به هدف معينى بسيج كنيم، بايد بكوشيم كه توجه نفس به هدف و جهت آن استمرار يابد و با آن مأنوس شود و محبت و علاقه شديدى نسبت به آن پيدا كند. استمرار توجه نفس و تمركز در يك خط، مشروط است به اينكه از توجه به جهت خلاف باز داشته شود و هيچ خواست ديگرى را استقلالا مورد نظر قرار ندهد، بلكه همه غرايز را به عنوان خادمى براى خواست عالى و كمال جوى خود قرار دهد و ارضاى آنها را طفيل ارضاى اين خواست بشمارد. موفقيت در اين كار در گرو برنامه عملى است كه مشتمل بر كوشش هاى مثبت و منفى خاصى در جهت تقويت خواست كمال جويى و خداپرستى باشد.
برنامه عملى خودسازى
مهم ترين مواد مثبت اين برنامه به اين شرح است:
1ـ عبادت، به ويژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص كامل انجام دهيم: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فى صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ(1)؛ به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، آنان كه درنمازشان ترسان و فروتنند.
در صورت امكان، مقدارى از وقت خود را به توجه قلبى اختصاص دهيم و براى آن وقت و محل مناسبى را در نظر بگيريم: وَ اذْكُرْ رَّبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ