نمىتواند از آنها دل بكند؛ چنان كه قرآن مىفرمايد: بَلْ يُرِيدُ الاِْنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ(1)؛ بلكه آدمى مىخواهد فراپيش خود (يعنى در آينده) بد كارى كند.
(قبل از اين آيه، خداوند منكران معاد كه گرد آوردن اجزاى بدن انسان و تشكيل دوباره آن را رد مىكردند، مورد نكوهش قرار مىدهد و بر قدرت خويش بر گردآورى استخوان ها و اعضاى بدن و حتّى ترميم و ساختن دوباره سر انگشتان تأكيد مىكند و با ذكر آيه مذكور، شيوه آنها در رد و انكار معاد را صرفاً بهانهاى براى شانه خالى كردن از زير بار مسؤوليت و تكاليف خويش و ادامه فساد و تباهى از سوى آنها معرفى مىكند.)
شاهد ديگر بر تفاوت ايمان باعلم، كافر گشتن شيطان به خداوند است: شكى نيست كه شيطان به مقام خداوند معرفت داشت و هزاران سال به بندگى او مشغول بود، اما در نهايت در برابر خداوند كفر و طغيان پيشه خود كرد و در كمال بى شرمى گفت: فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(2)؛ به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد؛ مگر بندگان ويژه و برگزيدهات از آنان.
مفهوم صحيح ايمان
از قرآن استفاده مىشود كه ايمان امرى قلبى و با اراده و خواست انسان هم آهنگ است و گرچه از علم و معرفت متمايز است، اما براى تحقق آن بايد معرفت و آگاهى كسب كرد و علم شرط لازم براى ايمان است و ايمان بدون معرفت متزلزل و ناپايدار خواهد بود، از اين رو برخى از آيات قرآن به لزوم شناخت و معرفت در تحقق ايمان دلالت دارند: بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بَغَيْرِ عِلْم فَمَنْ يَهْدِى مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ...(3)؛ ولى ظالمان بدون علم و آگاهى، از هوى و هوس هاى خود پيروى كردند، پس چه كسى مىتواند آنان را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند.