صفحه ٣٢٣

ضرورى وجود دارد؛ با اين تفاوت كه علم بخشى از ايمان و مقوّم آن است؛ يعنى تا چيزى متعلَّق معرفت و علم قرار نگيرد، ايمان به آن معنايى ندارد و پس از معرفت و علم انسان مختار است كه ايمان بياورد و يا نيارود. اما عمل مقوّم ايمان نيست، بلكه ايمان مقتضى عمل است و عين آن نيست و در واقع عمل از لوازم خارجى و مكمّل ايمان است و ريشه و جهت بخشنده به آن است و صلاح و شايستگى و حسن فاعلى فعل، بستگى به ايمان دارد. اگر عملى از ايمان به خداوند سرچشمه نگيرد، در سعادت حقيقى انسان تأثير نخواهد داشت؛ گرچه كردارى نيكو باشد و منافع زيادى در دنيا براى خودش يا ديگران در پى داشته باشد: وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَاب بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ...(1)؛ كسانى كه كفر ورزيدند، اعمالشان چون سرابى است در بيابانى هموار كه تشنه آن را آب پندارد تا چون بدان جا رسد چيزى نيابد و خداى را نزد آن يابد كه حساب (كيفر) او را تمام بدهد.
مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَاد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِى يَوْم عَاصِف لاَ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَىْء...(2)؛ داستان اعمال كسانى كه به پروردگارشان كفر ورزيدند داستان خاكسترى است كه بادى سخت در روزى طوفانى بر آن بوزد، كه بر هيچ چيزى از آنچه كرده‌اند دست نتوانند يافت.
وَ قَدِمْنَا إِلى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْنَاهُ هَبَآءً مَنْثُوراً(3)؛ و به كارهايى كه كردند پردازيم و آن را (همچون) گردى پراكنده كنيم.

مقدمات دست يابى به مقام قرب
روشن شد اولين قدمى كه انسان در سير تكاملى خود به سوى كمال نهايى؛ يعنى قرب خداى متعال بر مى‌دارد ايمان است و اين قدم ريشه قدم هاى بعدى و روح همه مراحل استكمال انسان مى‌باشد.