صفحه ٣٤٨

است مقدم بداريم. قبلا گفته شد كه غرايز داراى دو شاخه اصلى هستند: يكى شاخه حفظ موجوديّت فرد و نوع، و ديگرى شاخه تحصيل كمال. غايت شاخه اول بقاى انسان در اين جهان است تا دوران تكامل خود را بپيمايد؛ مثلاً غايت خوردن و آشاميدن تأمين نيازمندى هاى بدن براى بقاى زندگى دنيوى است و غايت غريزه دفاع، مصونيّت از خطر براى ادامه زندگى و غايت غريزه جنسى و عواطف خانوادگى و اجتماعى، بقاى نوع انسان مى‌باشد؛ ولى غايت شاخه دوم نامتناهى و جاودانى است و روشن است كه اين غايت برتر و پايدارتر است و در مقام تزاحم بايد مقدم داشته شود: وَالاَْخِرَةُ خَيْرٌ وَ أبقى(1).
سوم آن كه: غرايز شاخه اول طبعاً مقدّمه هستند، زيرا نقش آن‌ها فراهم كردن زمينه و امكانات تكامل است و شاخه دوم نسبت به آن‌ها اصالت دارد و روشن است كه ارزش مقدمه تابع ارزش ذى المقدمه است و هيچ‌گاه نمى‌تواند با آن معارضه كند. به عبارت ديگر، غرايز شاخه اول هيچ كدام بر يكديگر و بر غرايز شاخه دوم حاكميّت ندارند؛ بلكه هر كدام مقتضى حركت خاصى هستند. ولى غريزه كمال جويى ناظر و حاكم بر ساير غرايز مى‌باشد، زيرا مقتضاى آن بسيج كردن همه نيروها در راه تكامل است. پس عملا هم بايد آن را حاكم شمرد و خواست آن را معيار تحديد و توجيه ساير خواست ها قرار داد. از بحث هاى سابق ثابت شد كه كمال نهايى انسان، كه بايد همه نيروها در راه رسيدن به آن بسيج شود، قرب خداى متعال است: وَ إنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى(2).

نتيجه نهايى
دانستيم كه انسان نبايد در برابر عوامل طبيعى و اجتماعى و تضاد و كشمكش آن‌ها ناظر بى طرف باشد، بلكه بايد با به كار گرفتن نيروهاى ويژه انسانى، نقش تعيين كننده و مؤثرى را ايفاء كند و با فعاليت ارادى و آگاهانه خود همه نيروها را در مسير صحيحى به كار اندازد و آن‌ها را به سوى هدف اصلى و كمال نهايى بسيج كند.