صفحه ٢٩٤

فصل دهم: نقش علم و عمل در تكامل انسان

بررسى جايگاه ارزشى علم
دانستيم كه انسان مسير تكامل خويش را با اختيار و اراده بر مى‌گزيند و ره رو اصلى در آن مسير تكاملى دل است كه در مسير بندگى به سوى خدا پيش مى‌رود و به تبع افعال قلبى، ساير تلاش ها رنگ بندگى به خود مى‌گيرد و به تكامل انسان اثر مى‌بخشد. سير و سلوك قلبى هنگامى آغاز مى‌شود كه انسان هدف و راه را بشناسد و در پرتو شناخت و با اراده و اختيار قدم در راه گذارد. پس معرفت و علم شرط اساسى و لازم براى سير و سلوك و در نهايت رسيدن به كمال است. اكنون بايد ببينيم كه علم چه موقعيّتى را در سير تكاملى دارد؟ آيا كمال است يا نه؟ و در صورت كمال بودن، از كمالات اصيل است و يا از كمالات نسبى و مقدّمى؟
درباره ارزش و اهميّت علم و نقش آن در تكامل اصيل انسان، نظرهاى مختلفى در دو طرف افراط و تفريط ابراز شده است: برخى چون فلاسفه مشاء، علم و فلسفه را نه تنها كمال شمرده ،بلكه آن را اصل و غايت همه كمالات انسانى و كمال واقعى دانسته‌اند و گفته‌اند: گران قدرترين قواى انسان قوه عاقله است و كمال اين قوه در دريافت معقولات است و انسان كامل كسى است كه قوه عاقله او به سرحد كمال برسد و در نتيجه، علم برهانى به همه عوالم هستى داشته باشد. در مقابل، گروه ديگرى معتقدند كه علم حصولى ربطى به كمال انسانى ندارد و به اين هم اكتفا نكرده و آن را رهزن، مزاحم و مانع سير و رسيدن به كمال و حجاب