عدهاى كه از فهم اين معانى و حتّى از تحليل ذهنى و توجيه عقلانى آن معانى بلند ناتوانند و نه دركى از وصال دارند و نه درد هجران و فراق خدا برايشان مفهومى دارند و از تصور اين معنا نيز عاجزند كه انسان مىتواند در مقام معرفت حق اوج بگيرد و به جايى برسد كه براى او فراق و هجران حضرت حق از هر عذابى سختتر باشد، وقتى در آيات و روايات به چنين جملاتى بر مىخورند، سعى مىكنند آنها را توجيه و تأويل كنند و گاه تأويل مبتذل و نامناسبى ارائه مىدهند؛ در صورتى كه آن جملات صريح و غير قابل تأويل است. برخى فراق خداوند را به فراق و بى بهره ماندن از نعمت هاى خدا تأويل كردهاند كه اين تأويل نادرستى است و مسلماً فراق از نعمت هاى الهى سختتر از تحمّل آتش جهنم نيست. هر قدر انسان به نعمتى دلبستگى و علاقه داشته باشد، در كنار برخوردارى از آن نعمت، تحمّل عذاب جهنم براى او آسان نمىگردد؛ آن هم عذابى كه با خشم و غضب خداوند برافروخته مىگردد. ما كه عذاب هاى دنيايى را نمىتوانيم تحمّل كنيم، چگونه مىتوانيم بر عذابى كه از خشم و غضب خداوند ناشى مىگردد صبر كنيم؟ بنابراين، سخن حضرت به وضوح و به روشنى بر امكان وصال به خدا و فراق از او دلالت دارد و در آن سخن، وصال حضرت حق چنان والا و ارزشمند معرفى شده كه در كنار آن تحمّل عذاب جهنم آسان مىگردد؛ اما تحمل فراق خداوند از تحمّل عذاب هاى جهنم نيز دردناكتر و دشوارتر مىباشد.
رؤيت خداوند و برداشت هاى متفاوت از آن
اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره رؤيت و ديدار حق مىفرمايند: ما رَأَيْتُ شَيْئاَ إِلاّ رَأَيْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ(1)؛ چيزى را نديدم، جز آنكه خدا را پيش از آن و پس از آن و با آن ديدم.
با ملاحظه چنين رواياتى ما معتقديم كه مرتبهاى از رؤيت خداوند براى شمارى از بندگان خدا و به طور قطع براى پيامبران و ائمه اطهار(عليهم السلام) حاصل بوده است و چنين مشاهده اى، چه در دنيا و چه در آخرت، محال است كه با چشم سر صورت پذيرد. در عين حال، با توجه به اين