از انضمام اين دو مقدمه نتيجه گرفته مىشود كه وجود همه معلولات نسبت به علل ايجادكننده و سرانجام نسبت به ذات مقدس الهى كه افاضه كننده وجود به ماسواى خودش مىباشد، عين وابستگى و ربط است و همه مخلوقات بواقع جلوه هايى از وجود الهى مىباشند كه بر حسب مراتب خودشان داراى شدت و ضعف و تقدم و تأخرهايى هستند و بعضى نسبت به بعضى ديگر، استقلال نسبى دارند؛ ولى استقلال مطلق مخصوص به ذات مقدس الهى است. بدين ترتيب، سراسر هستى را سلسلهاى از وجودهاى عينى تشكيل مىدهد كه قوام هر حلقهاى به حلقه بالاتر و از نظر مرتبه وجودى، نسبت به آن محدودتر و ضعيفتر است و همين ضعف و محدوديت ملاك معلوليت آن مىباشد، تا برسد به مبدأ هستى كه از نظر شدت وجودى نامتناهى و محيط بر همه مراتب امكانى و مقوم وجود آنها مىباشد و هيچ موجودى از هيچ جهت و حيثيتى مستقل و بى نياز از او نخواهد بود؛ بلكه همگى عين فقر و نياز و وابستگى به او خواهند بود.(1)
ج) وجود ربطى معلول
گرچه در بيان دو اصل پيشين، از نحوه وجود معلول سخن گفتيم؛ ولى براى رفع پارهاى توهمات در باب علّت و معلول ناچاريم كه مجدداً به بيان و توضيح نحوه وجود معلول و كيفيت ارتباط آن با علت حقيقى بپردازيم. (پيش از آن اين تذكر ضرورى است كه علت حقيقى و فاعل هستى بخش منحصر به مجردات مىباشد و عواملى كه در پيرامون ما وجود دارند، نظير آب و آتش ـ كه در نگاه و نظر سطحى علت تلقّى مىشوند ـ هيچ يك علت حقيقى نيستند، بلكه آنها علت هاى اعدادى به حساب مىآيند كه در فراهم آوردن زمينه پيدايش معلول مؤثرند، ولى وجود معلول وابستگى حقيقى و جدايى ناپذير به آنها ندارد؛ مانند پدر نسبت به فرزند.)
افراد سطحى نگر عليت را به مثابه رشتهاى مىبينند كه دو شىء را به يكديگر مرتبط