صفحه ٧١

3ـ عشق(1) و پرستش
يكى از اميال فطرى انسان محبت است كه از سنخ ميل به دانستن و توانستن، يا آگاهى و تصرف در جهان نيست؛ بلكه ميل به جذب، انجذاب و كشش و پيوستن وجودى و ادراكى است. به تعبير ديگر، برعكس ميل به قدرت كه انسان را به تسلط بر نيروهاى محسوس و غير محسوس دعوت مى‌كند، عشق و محبت ما را به پيوستن و به تعبيرى، تحت سلطه محبوب درآمدن و بالاتر از آن، محوشدن در محبوب و معشوق وامى‌دارد. انجذاب روحى ناشى از محبت كه به انفعال شبيه‌تر است تا يك فعاليت روحى، ناشى از كشش و جذب محبوب و معشوق است.
(قابل ذكر است كه گرچه در فلسفه، روان‌شناسى و پاره‌اى از علوم انسانى ديگر محبت و عشق مورد بررسى قرار گرفته، اما اين ميل و گونه هاى آن چنان كه بايد و شايد براى نظريه پردازان شناخته نشده است و نيز در اطراف آن بحث و تحقيق كافى انجام نپذيرفته، از اين جهت تا حدى اسرارآميز مى‌نمايد و تبيين و توضيح آن دشوار به نظر مى‌رسد.)
محبت حالتى است كه در دل يك موجود ذى شعور نسبت به چيزى كه با وجود او ملايمتى و با تمايلات و خواسته هاى او تناسبى داشته باشد پديد مى‌آيد. اين جاذبه ادراكى نظير جاذبه مغناطيسى و غير ادراكى است كه در طبيعت وجود دارد؛ يعنى همان طور كه در موجودات مادى فاقد شعور، مثل آهن و آهن ربا، نيروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهن ربا آهن را جذب مى‌كند، در موجودات ذى شعور هم يك جذب و انجذاب آگاهانه و يك نيروى كشش