صفحه ١١٢

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ(1)؛
ما آسمان ها و زمين و آنچه را در ميان آن‌هاست به بازى نيافريديم.
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَتُرْجَعُونَ(2)؛ آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما بازگردانده نمى‌شويد.
ارتباط جاودانگى انسان با خواسته هاى نامحدود
روشن شد كه زندگى ما به دنيا محدود نمى‌گردد و وجود خواسته هاى نامحدود ما را به وجود عالم نامحدودى رهنمون مى‌كند كه اين خواسته ها متناسب با آن عالم در انسان نهاده شده‌اند والا عمر انسان در دنيا حتى اگر به هزارسال برسد، باز محدود است و عقل نمى‌پذيرد كه براى اين عمر محدود خواسته هاى بى نهايتى اختصاص يابد كه به هيچ وجه در اين دنيا ارضا نمى‌گردند و در صورتى كه دنيا هدف نهايى انسان مى‌بود، هيچ تناسبى بين اين هدف محدود با خواسته هاى نامحدود وجود نمى‌داشت.
در مقابل انسان، حيوانات علاوه بر اين‌كه عمرشان محدود است، خواسته ها و گرايش هاى آن‌ها نيز محدود است و آن‌ها فراتر از زندگى محدود خويش، هيچ خواسته‌اى ندارند. حتى برخى از پرندگان و ماهيان پس از تخمگذارى مى‌ميرند و براساس غريزه‌اى كه خداوند در آن‌ها قرار داده وقتى عمرشان رو به پايان مى‌نهد، به محل خاصى مى‌روند و در آنجا تخم‌گذارى مى‌كنند و پس از آن جان مى‌دهند. پس از مدتى نوزاد آن‌ها سر از تخم در مى‌آورد و از روى غريزه مسير خاصى را طى مى‌كند و پس از سپرى شدن دوران بلوغ، در پايان عمر خويش به همان محلى كه در آنجا سر از تخم برداشته بود مى‌رود و تخم‌گذارى مى‌كند و پس از آن جان مى‌دهد. معلوم مى‌شود كه چنين حيوانى همه خواسته ها و استعدادهاى خود را به فعليت مى‌رساند و سپس منتظر مرگ مى‌ماند. اما انسان چون خواسته هاى