فصل اول:خودشناسى و خودسازى
مقدمه
انسان از جهات گوناگون موضوع علوم گوناگون قرار مىگيرد و درباره او بحث مىشود. روان شناسى، جامعه شناسى، تاريخ، اخلاق و طب و حتى فيزيولوژى و بيولوژى علومى هستند كه هريك از نظرگاه خاصى از انسان بحث مىكنند. البته دانش فيزيولوژى (= اندام شناسى) و بيولوژى (= زيست شناسى) اختصاص به انسان ندارند و در فيزيولوژى، هم از اندام گياه و درخت بحث مىشود و هم اندام حيوان و انسان؛ و بيولوژى دانشى است كه به مطالعه و بررسى همه موجودات زنده و برخوردار از حيات مىپردازد. اما به هرحال بخشى از آن دو دانش به انسان مربوط مىشود و انسان موضوع بحث در «فيزيولوژى انسانى» و «بيولوژى انسانى» است.
ما درباره انسان از آن نظر كه موجودى كمال پذير است بحث مىكنيم، و درباره كمال نهايى و راه رسيدن به آن گفتگو مىكنيم. نبايد از نظر دور داشت كه شيوه ها و روش هاى گوناگونى براى اثبات مدّعيات برگزيده مىشود: اگر چيزى قابل تجربه حسى و علمى باشد، براى اثبات آن از روش و متد تجربى بهره گرفته مىشود؛ اما اگر چيزى قابل تجربه حسى نباشد، در مواردى از طريق متد و استدلالات عقلى و عقلانى به اثبات مىرسد و پارهاى از امور نيز تنها از طريق تعبد اثبات پذيرند. البته دسته اخير [تعبّديات] در چارچوبه مباحث و گزاره هاى دينى قرار مىگيرد. اما از آن جهت كه هريك از سه طريق مذكور با مشكلاتى مواجه هستند ـ چون يا ارائه برخى از آنها در سطح عموم مخاطبان ما ممكن نيست و يا براى