اين جهت، انسان بايد به جهت شباهت واقف باشد و نظرش را به آن جلب كند و كاملا ذهن را بايد از ساير جهات و حيثيات كه ممكن است مُبعِد و گمراه كننده باشند منصرف سازد؛ در تشبيه نسبت به موجودات با خداوند به موج و دريا، وجه شباهت فقط احتياج است؛ يعنى همان طور كه موج بدون دريا تحقق نمىيابد و وجودش قائم به درياست، وجود انسان و ساير مخلوقات قائم به خداوند و محتاج به او هستند.
تسليم مؤمن در برابر اراده و مشيّت الهى
رويكرد ديگر به «حديث قرب النوافل» اين است كه بر اساس اين حديث شريف انسان تا آنجا مىتواند به خداوند تقرّب جويد كه هر چه را دارد در اختيار خداوند نهد و افكار و رفتار خويش را از مسير اراده و خواست خداوند به انجام رساند. در اين مرحله، او آن چنان با قواى ارادى و فكرى خويش مستغرق در معرفت و توجه به خداوندمى گردد كه ديگر نمىتواند به خودش، بدن و زندگىاش توجه استقلالى داشته باشد. ممكن است در زندگى براى ما نيز در ارتباط با ديگران، در طى لحظاتى، چنين حالتى پيش بيايد و چنان قواى فكرى و ارادى ما محو و متوجه ديگرى گردند كه خود را فراموش كنيم؛ يعنى توجه و التفات آگاهانه و مستقل به خدا نداشته باشيم، نه اينكه حقيقتاً خود را فراموش كنيم.
در شرايط عادى زندگى گاهى براى انسان حوادثى رُخ مىدهد كه مدّتى كاملا از خود غافل مىشود. يا در برابر شخص عظيمى قرار مىگيرد و چنان محو او مىشود كه خودش را فراموش مىكند. يا عاشق و شيدادلى كه پس از هجران و دورى از معشوق، وقتى به وصال او مىرسد چنان محو جمال معشوق مىگردد كه اصلا متوجه خود نيست. در اين زمينه داستان هاى فراوانى نقل كردهاند كه پيام همه آنها اين است كه گاهى افرادى چنان در ديگران محو مىشوند كه در عالم خيال نيز محبوب و معشوق را در قالب خود مىبينند و وجود خويش را متحد با وجود معشوق مىيابند و گاه چنان از خود بى خود مىگردند كه دچار غشوه و بيهوشى مىشوند. مسلماً وجود چنين حالات انسانى مىتواند ما را به پذيرش مقام «فناء فى الله» رهنمون گردد.