انسان را به سوى خود مىخواند، و نيز انجذاب حاكى از تعلق و وابستگى و ربط به آن حقيقت نامتناهى نيز هست و بى ترديد در پرتو اين اتصال و ارتباط اميال نامتناهى انسان نيز ارضا مىگردند. درك اين حقيقت از طريق استدلال و برهان دشوار است و بهترين دليل بر آن، همان ميل فطرى و باطنى و درك شهودى كشش به سوى بى نهايت و عالم ماوراى طبيعت است.
اما محدود بودن قواى انسانى و پايان يافتن آنها با مرگ ـ كه محور شبهه را تشكيل مىدهند و به واقع شبهه كننده انسان را عبارت از بدن با قوا و نيروهاى محدودى مىداند كه پس از گذشت عمر انسان از بين مىروند و بر اين اساس، مىپرسد كه چگونه خواسته هاى نامحدود ارضا مىگردند ـ مبتنى بر اصالت ماده و انحصار حيات به زندگى دنيوى است كه هر دو مبنا خلاف فطرت مىباشند، و ميل فطرى انسان به كمالات فوق طبيعى و به زندگى جاودانه باطل كننده آنها و دليل كافى بر اثبات ماوراى طبيعت و اثبات زندگى اخروى است. بالاتر از اين، شبهه كننده از اين حقيقت غفلت ورزيده كه عنصر اصيل و حقيقتى كه انسانيت انسان بدان عينيّت و فعليّت مىيابد از سنخ ماده نيست، بلكه عبارت است از روحى كه برخوردار از حيات ابدى است و مسلماً با محوريت اين روح متعالى زندگى انسان نيز به دنيا ختم نمىپذيرد و متناسب با اين روح نامتناهى و ابدى، زندگى انسان نيز ابدى خواهد بود. با توجه به عجين بودن اين حقيقت با روح انسان و ميل به زندگى ابدى، وقتى شيطان درصدد فريب آدم برآمد از همين راه استفاده كرد و گفت: ... قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْك لاَيَبْلى(1)؛ (شيطان) گفت:اى آدم، آيا مىخواهى تو را به درخت زندگى جاويد و مُلكى بى زوال راه نمايى كنم.
ب) برهان عقلى (لغو و بيهوده نبودن پديده ها)
البته دليل مطلب مذكور منحصر به فطرت نيست و براهين عقلى و نقلى متعدّدى مىتوان بر آن اقامه كرد كه در ذيل به يكى از آنها اشاره مىكنيم: