صفحه ١١

مقدمه
انسان مقصودى برتر و فراتر از «خودسازى» و «قرب الى الله» كه هدف نهايى خلقت او است، ندارد؛ اما بايد توجه داشت كه «خودسازى» و «خودشناسى» آن چنان به هم وابسته و در هم تنيده‌اند كه مى‌توان گفت دو روى يك سكه‌اند. «خودسازى» چيزى جز تلاش براى تعالى هر چه بيشتر در جهت «قرب الى الله» نيست، و «قرب الى الله» نيز همواره با «معرفت الله» قرين است. به راستى مگر مى‌توان بدون «شناخت مقصد» در جهت نزديكى و رسيدن به آن تلاش كرد؟ در نگاهى عميق و دقيق، همان‌گونه كه اشاره كرديم، «معرفت» و «قرب» دو روى يك سكه‌اند و بدين سان، معرفتِ بيشتر به معناى قرب بيشتر، و قرب بيشتر نشانه معرفت بيشتر است.
از سوى ديگر براساس حديث شريف: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ(1)، «معرفت رب» و «معرفت نفس» به هم گره خورده‌اند و آن دو نيز دو روى يك سكه‌اند. بدين ترتيب، حقيقت خودسازى، خودشناسى است ؛ چرا كه «خودسازى» و «معرفت الله» قرين يكديگرند، و «معرفت الله» و «معرفت نفس» نيز عِدل يكديگر دانسته شده‌اند. بنابراين نقطه مركزى و محور خودسازى را بايد «خودشناسى» و معرفت گوهر وجودى انسان دانست.
براى نيل به معرفت گوهر وجود انسان بايد از زمزم جوشان كلام خداوند نوشيد و از ره آورد آموزه هاى وحيانى و دست آوردهاى قطعى عقلى و تجربى بشر، به شناخت هويت واقعى انسان و هدف آفرينش و چگونگى دست يابى به آن نايل گشت. در اين راستا، استاد وارسته و فيلسوف فرزانه و حكيم متأله، حضرت آية الله مصباح يزدى، دام ظله العالى، در مباحث «خودشناسى براى خودسازى» خويش، با اتكا بر آموزه هاى وحيانى و نقلى و