لزوم شناخت مطلوب متعالى و اصيل
پى برديم كه انسان در صورت توجه، از زندگى و حيات خويش لذّت مىبرد، بلكه به جهت غريزه حب ذات كه اغلب گرايش ها و رفتار انسانى و خواسته هاى او بر پايه آن شكل مىگيرد، اصالت با لذت بردن از خويش است و لذت بردن از ساير چيزها به جهت ارتباطى است كه با ما پيدا مىكنند و بهرهاى است كه از آنها مىبريم. پس هر كسى خود را دوست مىدارد و بيش و پيش از هر چيز از وجود خودش لذت مىبرد و علاقه او به چيزهاى ديگر بدان جهت است كه آنها بخشى از نيازها و خواسته هاى او را تأمين مىكنند. براين اساس، هر چيزى كه به او تعلق دارد دوست مىدارد؛ مثلاً از مقالهاى كه نوشته خوشش مىآيد و مرتب به آن نگاه مىكند و لذت مىبرد؛ گرچه مىداند مقالهاى كه ديگرى نوشته از مقاله او بهتر است. يا از عكس خودش بيش از عكس ديگران خوشش مىآيد و با اينكه مىداند عكس و قيافه ديگران از عكس و قيافه او زيباتر است، لذت بيشترى از عكس و قيافه خود مىبرد. اين حالت از نمودها و تجليّات محبت به نفس است كه هر چيزى كه كمترين نسبتى با انسان دارد، مورد توجه و محبت او قرار مىگيرد.
اكنون با توجه به محوريّت لذت بردن از خويشتن و توجه به اين نكته كه لذت بردن از ساير امور به جهت تأثير آنها در تأمين يكى از شؤون انسان است و نقشى است كه آنها در بقاى حيات انسان و يا تأمين كمال او دارند، اگر ما نگاهى وسيعتر به مفهوم زندگى و حيات بيفكنيم و آن را منحصر به زندگى مادى و دنيوى ندانيم، بلكه به ماهيت حيات روح كه پس از مرگ و در عالم برزخ و قيامت نيز تداوم دارد نظرى افكنيم، آن گاه در مىيابيم كه چه سرمايه عظيمى در اختيار ماست كه مىتوانيم از آن لذت ببريم.
از سوى ديگر، بيان كرديم كه چيزى براى ما لذت بخش است كه مطلوب ما باشد و شكى نيست كه شعاع و خواسته هاى ما نامحدود است كه در اين دنيا و با امكانات محدودى كه در اختيار ما نهاده شده تأمين نخواهد شد؛ مثلاً ما طالب علم نامحدود هستيم و از آن لذت مىبريم و هم چنين ما طالب قدرت نامحدود هستيم كه اگر به آن دست يابيم، بى نهايت براى ما