مفهوم خودشناسى
در بين برداشت هايى كه از خودشناسى ارائه شده منظور ما از خودشناسى در اين بحث «شناخت انسان از آن نظر است كه داراى استعدادها و نيروهايى براى تكامل انسانى است.» بنابراين، منظور ما از خودشناسى مرتبهاى از علم حضورى كه هركس به خود دارد نيست. هم چنين منظور ما از خودشناسى، آن معرفت حضورى كامل و آگاهانهاى كه انسان پس از طى مراحل تهذيب نفس و پيمودن راه هاى كمال و در نتيجه سير معنوى بدان واصل مىگردد و در پرتو آن حقيقت خويش را بى پرده مشاهده مىكند نيست؛ زيرا در اينجا خودشناسى از مقدمات خودسازى به شمار مىرود و معرفت مورد اشاره از نتايج خودسازى است و پس از سير و حركت تكاملى آگاهانه انسان حاصل مىگردد. البته اين معرفت بسيار عالى و مطلوب است و گويا فرموده حضرت على(عليه السلام) كه: نالَ أَلْفَوْزَ الاَْكْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ(1) اشاره به آن دارد.
رسيدن به اين مقام و معرفت، در پرتو تلاش ها و رياضت هاى طاقت فرسا و اطاعت صادقانه خداوند حاصل مىگردد و به تعبير عرفا، در اين مرحله، انسان برخوردار از علم حضورى كامل به نفس خويش مىگردد و حقيقت خويش را كاملا مىشناسد؛ و پس از اين مرحله و در نهايت حركت تكاملى، انسان به معرفت مقام توحيد نايل مىگردد.
هم چنين شناخت اندام هاى بدن و چگونگى كار آنها كه در علم فيزيولوژى مورد بحث قرار مىگيرد، ارتباطى با بحث ما ندارد. حتى شناخت روان و نيروهاى درونى انسان و احساسات و فعل و انفعالات روانى كه در روانشناسى مورد بحث واقع مىشود، در اينجا مورد توجه نيست؛ گرچه پارهاى از مباحث قطعى روانشناسى ممكن است به عنوان مبادى بحث مورد استفاده قرار گيرد.
توجه و پرداختن به انسان و خودشناسى پيشينهاى ديرپاى دارد و در طول تاريخ بشريت