صفحه ١٢٧

مى‌سازد و آن را تا حد اضافه مقولى و مفهومى تنزل مى‌دهند و حقيقت عليت را همان تعاقب و تقارن دو پديده مى‌دانند. در اينجا عليت تنها يك مفهوم ذهنى تلقى مى‌گردد و براى آن مصداقى جز همان اضافه هم زمانى و پى در پى آمدن (اضافه‌اى كه يكى از مقولات نُه گانه عرض شمرده مى‌شود؛ مثل اضافه پدرى و فرزندى) قايل نيستند. اما بايد توجه داشت كه اضافه واقعيت عينى ندارد و از حد مفهوم تجاوز نمى‌كند و تفسير عليت به عنوان نوعى اضافه، در واقع انكار عليت به عنوان يك رابطه عينى و خارجى است. پس رابطه علت و معلول، مثل رابطه پدر و پسر ـ كه صرفاً يك رابطه عرضى مى‌باشد ـ نيست. گرچه بين پدر و فرزند و يا بين دو برادر نسبت تضايف وجود دارد، اما اين نسبت ربطى به وجود واقعى آن‌ها ندارد و چنان نيست كه اگر اين نسبت محفوظ نماند، وجود واقعى آنان نيز معدوم گردد. يعنى از حيث واقع، ممكن است پدر از دنيا برود، ولى فرزند كماكان به حيات خويش ادامه دهد. بله مفهوم متضايفين بدون لحاظ طرفين نسبت قابل درك نيست، اما وجود واقعى طرفين نسبت از يكديگر مستقل هستند و در دوام و بقا نيازى به يكديگر ندارند. هم چنين ارتباط علت و معلول و خالق و مخلوق از شمار روابط اعتبارى كه از روابط مقولى و عرضى و مفهومى نيز ضعيف‌تر است، به حساب نمى‌آيد. بلكه چنان كه متذكر شديم، رابطه علت و معلول يك رابطه حقيقى و واقعى و عينى است و حقيقت وجود معلول پرتوى از وجود علت و عين ربط و وابستگى به آن است و مفهوم تعلق و ارتباط از ذات آن انتزاع مى‌گردد، و به اصطلاح وجود معلول اضافه اشراقيّه وجود علت است، نه اضافه‌اى كه از مقولات شمرده مى‌شود و از نسبت مكرّر بين دو شىء انتزاع مى‌گردد.
بدين ترتيب، وجود به دو قسم مستقل و رابط (= ربطى) تقسيم مى‌گردد و هر معلول نسبت به علت ايجاد كننده‌اش رابط و غير مستقل است، و هر علتى نسبت به معلولى كه ايجاد مى‌كند مستقل است. گو اين‌كه خودش معلول موجود ديگر و نسبت به آن رابط و غير مستقل مى‌باشد و مستقل مطلق عبارت است از علتى كه معلول وجود ديگرى نباشد.(1)