كه مسأله رؤيت الهى در روايات ذكر شده است و تفسيرهاى مختلفى براى آن ارائه كردهاند، ما به دو تفسير اشاره مىكنيم:
1ـ برخى از علماى اهل سنّت وقتى به واژه رؤيت الهى برخوردهاند و دريافتهاند كه آن مشاهده در دنيا و با چشم سر ممكن نيست، ادعا كردهاند كه اين رؤيت در آخرت و با چشم سر تحقق مىيابد.
بى شك توجيه فوق ناشى از كوته بينى و عدم درك مسأله رؤيت خداوند است. بايد به اين عده گوشزد كرد كه تنها اجسام، قابل مشاهده حسى هستند و خداوند كه مجرد است، نه در دنيا با چشم مشاهده مىشود و نه در آخرت. بنابراين، مشاهده خداوند از مقوله مشاهده حسى نيست كه بتوان آن توجيه كوته نظرانه را براى آن ذكر كرد، بلكه مشاهدهاى معنوى و روحانى است كه با چشم دل صورت مىپذيرد و در دنيا نيز امكان تحقق دارد. از اين رو، حضرت على(عليه السلام) در پاسخ ذعلب كه از حضرت سؤال كرد. هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟ فرمودند: لَمْ أَكُنْ بِالَّذى أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرَهُ؛ من خدايى را كه نبينم عبادت نمىكنم. باز ذعلب كه سخن حضرت براى اوقابل درك نبود، از حضرت درباره كيفيت رؤيت خداوند سؤال مىكند و حضرت در پاسخ مىفرمايند: لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الاَْبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقايِقِ الاِْيمانِ.(1)؛ خدا را چشمان مشاهده نكردهاند، بلكه او را قلب ها با حقيقت ايمانشان مشاهده كردهاند.
2ـ برخى رؤيت الهى را به معناى معرفت و علم به خداوند گرفتهاند و گفتهاند: كسانى كه به خداوند علم و معرفت دارند، گويا خداوند را مشاهده مىكنند. آنها براى ادعاى خود به رواياتى استشهاد جستهاند كه در آنها «رؤيت» به معناى «علم» به كار گرفته شده. اين تفسير نيز باطل است و رؤيت الهى، دريافت خاصى است كه براى اولياى خدا حاصل مىشود و معناى مستقلى از علم و معرفت دارد. از اين رو، وقتى كسى به وجود خدا معرفت دارد، نمىگويند خدا را مىبيند. هم چنين چنين مشاهدهاى كه با چشم دل صورت مىپذيرد براى هر كسى قابل درك نيست و در هر موردى كه معلوم مشاهده حسى نمىشود، ما نمىگوييم آن را با چشم دل