ترديدى نيست كه يكى از نيروهاى انسانى كه مىتواند در راهنمايى بشر براى انجام اين تلاش جهت بخش كمك كند نيروى عقل است و تقويت آن اثر مهمّى در سير تكاملى انسان دارد؛ حتّى سقراط اصل فضيلت را عقل و علم و حكمت (طبق تعبيرات گوناگونى كه از او نقل شده است) مىدانست، ولى ارسطو بر او خرده گرفت كه بسا انسان با داشتن علم و حكمت آن را به كار نمىبندد و واجد فضايل اخلاقى نمىشود و از اين رو نمىتوان آن را ريشه همه فضايل دانست. ما با پذيرش اين نقد، اضافه مىكنيم كه اساساً كار نيروهاى ادراكى تحريك و انگيزش نيست و حتّى هدايت هاى آسمانى و انوار فوق عقلانى نيز، خود به خود، اراده آفرين نيستند و رسيدن انسان را به كمال مطلوب تضمين نمىكنند؛ چنان كه بلعم باعورا با برخوردارى از آن هدايت ها، از رسيدن به كمال مطلوب باز ماند و در پى پيروى از نفس سركش، توفيقات خاصّ الهى و هدايت هاى وى از او سلب گرديد: وَاْتلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ اَلَّذى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْها... وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْناهُ بِهَا وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ...(1)؛ و بر آنان خبر آن كس را برخوان كه آيت هاى خويش را به وى داديم و او از آنها بيرون رفت... و اگر مىخواستيم (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانش ها) بالا مىبرديم، و ليكن او به زمين (دنيا و مال و جاه آن) چسبيد و كام و خواهشِ دل خود را پيروى كرد.
شرط كافى براى سعادت غالب شدن خواست رفعت جوى خداپرستى و مغلوب كردن هواهاى سقوط آور نفسانى و شيطانى است؛ اما در همين حال تأكيد مىكنيم كه نيروى انديشنده انسان نقش بسيار مهمّى را در توجيه اراده به عهده دارد و همين نيرو است كه ما را در فراهم كردن مقدمات انتخاب و كيفيت تنظيم و توجيه آنها مدد مىكند و همين بحث ها نمونهاى از آثار آن مىباشد. بنابراين، ما همواره بايد در پرتو راهنمايى عقل راه خود را مشخص سازيم و خود را براى دريافت انوار الهى آماده گردانيم.
نيروى عقل براى تشخيص هدف و شناخت مسير اصلى اهميّت به سزايى دارد، ولى براى شناخت جزئيات راه و طرح هاى دقيق كافى نيست و ناچار بايد از وحى مدد طلبيد و از