بود، مگر اينكه در اختلافات خود تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود، احساس ناراحتى نكنند و كاملا تسليم باشند.
تمايز مفهوم ايمان با عمل روشن شد، بايد مشخص شود كه اصالت با ايمان است و يا عمل؟ آيا ايمان اصل و ملاك و محور سعادت انسان است و يا عمل؟ چنان كه پيش از اين بيان كرديم، سير الى اللّه و تقرّب به خداوند توسّط قلب انجام مىپذيرد و بدن به عنوان يك موجود جسمانى، سيرى معنوى به سوى اللّه ندارد و سير آن مكانى است. پس با توجه به اينكه سير الى اللّه اصالتاً از قلب است، آنچه مستقيماً به قلب مربوط مىشود اصالت دارد و شكى نيست كه ايمان رابطه مستقيم با قلب دارد، نه عمل خارجى: آنچه به خداوند مىرسد روح عمل است، نه شكل ظاهرى آن. پس اگر كارى هر چند بزرگ براى غير خداوند انجام پذيرد، ارزش ندارد. با توجه به اصالت داشتن ايمان، در برخى از روايات آمده است كه اگر ايمان انسان تا دم مرگ باقى بماند، او اهل سعادت خواهد بود؛ گرچه گناهان فراوانى مرتكب شده باشد. البته اگر در دنيا به تدارك و جبران گناهان خويش همّت گمارد و استغفار كند، بخشوده مىشود، والا در برزخ كيفر گناهان خويش را تحمّل مىكند؛ ولى در نهايت به پاس ايمانى كه دارد اهل سعادت و بهشت مىگردد.
دليل ديگر اصالت داشتن ايمان اين است كه از ديدگاه اسلام، هر عملى در سايه ايمان به خدا ارزش مىيابد و كارى ارزشمند است كه ناشى از نيّت الهى باشد و چنين نيّتى كه ارتباط با خدا را تحقق مىبخشد، از كسانى سر مىزند كه براى خداوند و يا ترس از عذاب و يا اميد به پاداش وى كارى را انجام دهند. پس حتماً بايد ايمان به خدا و روز جزا داشته باشند، زيرا تا كسى ايمان به خداوند نداشته باشد، نمىتواند كارى را براى او انجام دهد؛ و تا ايمان به قيامت نداشته باشد كه روز حساب و پاداش و كيفر است، نمىتواند براى اميد به پاداش خداوند و يا ترس از عذاب وى كارى انجام دهد.
اكنون لزوم ارتباط و نحوه ارتباط ايمان با عمل نيز روشن گرديد و مشخص شد همان طور كه بين ايمان و علم ارتباط ضرورى و تنگاتنگى وجود دارد، بين ايمان و عمل نيز ارتباط