صفحه ٣٠٨

جهت استكبار و سركشى و براى اين‌كه به حكومت جابرانه خويش تداوم بخشد، منكر وجود خداوند شد و گفت:
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلاَُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِله غَيْرِى فَأَوْقِدْ لِى يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِى صَرْحاً لَعَلّىِ أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسِى وَ إِنّىِ لاََظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبينَ(1)؛
و فرعون گفت:‌اى مهتران، من براى شما خدايى جز خويشتن نمى‌دانم؛ پس‌اى هامان، برايم بر گِل آتش بيفروز (آجر بپز) و برايم بُرج بلندى بساز (تا بالا روم) شايد از خداى موسى خبر گيرم؛ هر چند من گمان مى‌كنم كه او از دروغ گويان است.
بر اساس آيه فوق، فرعون براى اين‌كه آيات و معجزات و براهين محكم الهى ـ كه ناتوان از ارائه پاسخ منطقى و علمى به آن‌ها بود ـ در يارانش اثر نكند و كماكان سلطنت او از خطر و آسيب مصون بماند و مسير بهره كشى از مردم مسدود نگردد، اطرافيان خود را فريب داد و تلاش كرد كه با دو شيوه سخنان و تلاش هاى حضرت موسى(عليه السلام) را خنثى سازد: در آغاز حضرت موسى را به دروغ گويى متّهم كرد تا زمينه پذيرش سخنان ايشان را از بين ببرد، سپس با توجه به جوّ حس زدگى پيروانش و عدم كشش معنوى و عدم درك مسائل ماوراى طبيعى از سوى آن‌ها، شيوه‌اى مادى و حسى بر ابطال ادعاى حضرت موسى برگزيد و به وزير خود، هامان، دستور داد كه برج عظيمى بسازد تا بر بالاى آن رود و بنگرد جز او خدايى در آسمان ها وجود دارد يا نه!
بى ترديد امثال فرعون در انكار دانسته هاى خود در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و پس از وفات آن حضرت نيز بودند و هم اكنون نيز هستند. راز چنين انكارى اين است كه انسان مى‌بيند پذيرش برخى از حقايق مانع بى بندوبارى و مزاحم با خواسته هاى شديد باطلى است كه