خطى در ذهن حاصل شوند و انسان بى اختيار آنها را درك و تصديق كند. بله در جايى كه مقدّمات علم با اراده و اختيار فراهم شوند، ناچار انگيزهاى براى تحصيل و ترتيب آنها وجود خواهد داشت. اين انگيزه ممكن است صرفاً غريزه كنجكاوى باشد و ممكن است كسب افتخار و يا بهره بردارى مادى و يا خشنودى خدا باشد. فقط در صورت اخير، تحصيل آن مقدّمات عبادت خواهد بود؛ ولى تحقق چنين عبادتى بايد مسبوق به معرفت و شناخت خدا گردد.
اما منظور از ايمان كه در اين بحث روى آن تكيه مىشود و در قرآن و متون دينى اساس سعادت شناخته شده، حقيقتى است در مقابل كفر و جحد و با دانستن و شناختن تفاوت دارد. زيرا گاهى انسان چيزى را مىداند، ولى دلش آن را نمىپذيرد و نمىخواهد به لوازم آن ملتزم شود؛ از اين رو عمداً با آن مخالفت مىكند و گاهى با زبان هم انكار مىكند. چنين انكارى كه با علم انجام مىگيرد از انكار از روى جهل، بدتر و براى تكامل انسان زيان بارتر است؛ چنان كه قرآن مىفرمايد: وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً...(1)؛ و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند.
بى ترديد «جحد» نقطه مقابل ايمان است و با آن جمع نمىشود و جمع شدن جحد و علم گوياى اين است كه ايمان به مثابه معرفت مطلق نيست و علاوه بر معرفت و علم داراى ويژگى هاى ديگرى چون تسليم و خضوع در برابر حق نيز هست.
شاهد ديگر بر مدعاى ما، پاسخ حضرت موسى(عليه السلام) به فرعون است كه از روى عناد و لجاجت از پذيرش حق خوددارى مىكرد: قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ أَنْزَلَ هَؤُلاَءِ إِلاَّ رَبُّ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ بَصَائِرَ...(2)؛ موسى به فرعون پاسخ داد كه تو كاملا دانستهاى كه اين آيات و معجزات را جز خداى آسمان ها و زمين براى هدايت انسان ها نفرستاده است.
در عين حال فرعون، با اينكه حقانيّت موسى و پيام او و معجزاتش را مىدانست، اما به