أَلَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ...(1)؛ كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده ايم، او (پيامبر) را همچون فرزندان خود مىشناسند.
از جمله آياتى كه دلالت بر همراه گشتن ايمان با شناخت و معرفت دارد، آيهاى است كه خداوند در آن خشيت را كه از آثار ايمان است، برخاسته از علم و آگاهى به مقام خداوند مىداند: إِنَّمَا يَخْشَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ(2).
علاوه بر شناخت و معرفت، در تحقق ايمان لازم است كه شرايط روحى و روانى براى پذيرش حق مساعد باشد و صفحه دل آلوده به تكبر و لجاجت نگردد. بنابراين، براى تحقق ايمان، بايد در دو زمينه كوشيد: نخست در زمينه تقويت شناخت و دوم، در زمينه انگيزش ميل فطرى خويش به ايمان. ابتدا بايد تصديق قلبى در ما فراهم آيد و سپس پذيرش و تسليمى كه برخاسته از روح خضوع و سرسپردگى و تمايل آگاهانه به حق است. نتيجه اينكه ايمان عبارت است از اينكه دل چيزى را كه عقل و ذهن تصديق كرده، بپذيرد و بخواهد به همه لوازم آن ملتزم شود و تصميم اجمالى بر انجام لوازم عملى آن بگيرد. ايمان راستين و واقعى وقتى در انسان پديد مىآيد كه وى ملتزم به آثار و لوازم عملى ايمان باشد. همچنان كه وقتى كسى پذيرفت آتش سوزاننده است، دست خود را به آن نزديك نمىكند و دست نزدن به آتش از لوازم انفكاك ناپذير اعتقاد به سوزانندگى آتش است؛ همين طور لازمه ايمان التزام به مقتضيات و ملزومات ايمان است. بنابراين، نمىشود كه انسان به خداوند و پيامبر او ايمان داشته باشد، اما به آنچه پيامبر از جانب خداوند آورده عمل نكند. پس ايمان منوط و مشروط به شناخت است، ولى نه عين علم است و نه لازم دايمى آن.
بى ترديد در مقابل پذيرش و گرايش اختيارى به حق، روحيه طغيان و سركشى و ستيز با حق قرار دارد كه كفر ناميده مىشود و از اين رو، كفر برخاسته از عناد و مقاومت در برابر حق