نمىكنند. اما اولياى خدا كه همه حجاب ها از برابرشان كنار رفته است، به مقامى رسيدهاند كه در همه حالات و حوداث زندگى و به هر چه مىنگرند، تجلّى و جلوه خداوند را درك مىكنند. به واقع، براى آنان جهان جلوه خداست كه برگرفته از آيينه هاى گونه گونى است كه هر يك به شكلى صورت محبوب را نشان مىدهد و آنها همه جلوه هاى گوناگون حق را به نمايش مىگذارند.
از اين جهت، حضرت اين حقيقت را عيان مىسازند كه شناخت و معرفت ايشان به خداوند متعال و تجلّى انوار الهى بر ايشان تنها در حالاتى خاص و از زاويه خاصى نيست؛ بلكه همه آثار صنع الهى و حالات و اطوار گوناگونى كه در زندگى براى ايشان رُخ داده است، همه تجليّات پروردگارند و در نظر ايشان هر يك دريچهاى و افقى به سوى معرفت و شناخت خداوند مىباشند. از اين رو، زن و فرزند و مظاهر طبيعى و هر چه را كه وجود دارد، جلوه هاى حق مىبينند و حتى تلخ كامىها، دشمنى ها و بلاها را نيز مظاهر الهى مىدانند كه براى توسعه معرفت و شناخت ايشان به خداوند ظهور يافتهاند، و هم براى اينكه لحظهاى از خداوند غافل نگردند و پيوسته و در همه حالات ـ چه در حال عبادت و چه در هنگام جنگ ـ به ياد خداوند و نظاره گر جلوات حق باشند.
مشابه سخن حضرت، به گونه اى، در كلمات عرفا و اهل سير و سلوك و شعرا بروز يافته است؛ چنان كه بابا طاهر عريان مىگويد:
به دريا بنگرم دريا ته بينم به صحرا بنگرم صحرا ته بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت نشان از قامت رعنا ته بينم
براى ما روشن نيست كه آنچه دركلمات عرفا و شعرا ذكر شده، ناشى از اوج احساس و ذوق عرفانى و شاعرانه آنهاست و يا واقعاً آنها جلوات الهى را درك كردهاند، اما يقين داريم كه امام شعر وسخن ذوقى نمىگويد، بلكه ايشان واقعاً به مقام درك و شهود خداوند و جلوات او ره يافته بود و با كلام خويش واقعيتى انكارناپذير را بيان مىفرمايد.
در نظر حضرت، دگرگونى حالات، مثلاً تغيير حالت شادى به غم و وجود دوره هاى