مثل هنگام جنگ كه بايد نهايت غضب و خشم را در برابر دشمن از خود نشان داد؛ چنان كه حضرت على(عليه السلام) به هنگام جنگ جمل به محمد بن حنفيه فرمودند:
تَزُولُ الْجِبالُ وَ لاتَزُلْ عَضَّ عَلى ناجِذكَ. أعِرِاللّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِى الاَْرْضِ قَدَمَكَ:، إِرْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصىَ الْقَوْمِ؛ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَاعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِاللّهِ سُبْحانَهُ(1)؛
اگر كوه ها از جاى كنده شود، تو استوار باش، دندان ها را بر هم فشار و كاسه سرت را به خدا عاريت بده. پاى بر زمين بكوب و چشم به كرانه سپاه دشمن بيفكن و بيم برخود راه مد، بدان كه پيروزى از سوى خداست.
(در روايتى وارد شده كسى كه چهره خويش را براى خدا درهم نكشد، آتش جهنم چهره او را درهم خواهد كشيد. پس در برابر هتك حرمت مؤمنان و تعدى و تجاوز به حدود و احكام و نواميس الهى، انسان بايد عصبانى و خشمگين گردد؛ البته نه به گونهاى كه كنترل از كف بدهد.)
براى تبيين فزونتر حصول آرامش و سكينت در پرتو تجلى نور حق بر قلب انسان، تمثيلى ذكر مىكنيم: شبانگاه كه ما در اتاقى نشستهايم و مشغول مطالعه ويا صحبت كردنيم، اگر برق برود احساس ناراحتى مىكنيم و تاريكى براى ما خوشايند نيست. چه بسا تاريكى زيانى به كار ما نمىزند و ما در تاريكى نيز مىتوانيم به آن بپردازيم، مثل وقتى كه مشغول صحبت كردن هستيم؛ اما انسان ذاتاً از تاريكى و ظلمت احساس دل تنگى و ناراحتى مىكند. اما وقتى برق مىآيد و مجدداً اتاق روشن مىگردد، احساس خوشحالى و آرامش مىكنيم. در حالات معنوى نيز قضيه از همين قرار است: گاهى انسان در درون خويش احساس گرفتگى وتاريكى مىكند و سپس آشفته خاطر و مضطرب و نگران مىگردد؛ حال اگر او با ارتباط با خداوند به قلبش نورانيت و اميد بخشد، نگرانى ها و اضطراب ها از دلش زدوده مىگردد و آرامش او را فراخواهد گرفت