صفحه ٨٩

گاهى واژه «علو» در ارتباط با موجودى و چيزى به كار گرفته مى‌شود كه داراى علو حسى و اعتبارى نيست، بلكه برخوردار از علو حقيقىِ معنوى غير حسى است؛ مثل كاربرد آن در مورد خداوند متعال: سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً(1)؛ او پاك و برتر است از آنچه آن‌ها مى‌گويند، بسيار برتر و منزه تر.
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلَى(2)؛ منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه‌ات را.
مسلّماً «علو» در مورد خداوند متعال حسى نيست و همين طور اعتبارى و قراردادى نيز نيست كه براساس قرارداد شكل گرفته باشد، بلكه اين علو در مورد خداوند حقيقى و غير حسى است كه با ايجاد توسعه در مفهوم لفظى كه ابتدا تنها براى علو حسى لحاظ گرديد، براى علو حقيقىِ معنوى نيز منظور گرديد؛ چه اين‌كه با ايجاد توسعه در مفهوم، آن را براى امور اعتبارى نيز منظور داشتند و از اين گذر سه معنا براى علو پديد آمد: 1ـ معناى حسى 2ـ معناى اعتبارى و قراردادى 3ـ معناى حقيقىِ معنوى.
لذت از الفاظى است كه ابتدائاً در امور حسى به كار مى‌رود: مثل لذت خوردن، لذت شنيدن و ... اما وقتى انسان متوجه مى‌گردد كه لذت هاى ديگرى نيز وجود دارند، در مفهوم لذت توسعه مى‌دهد و آن را در دايره محسوسات محصور نمى‌سازد. وقتى در مى‌يابد كه عقل نيز درك كننده لذت است و چه بسا لذت عقلى و لذتى كه يك دانشمند و عالم پس از كشف مجهولى و رسيدن به راه حل مسأله‌اى درك مى‌كند و حالتى كه براى او پديد مى‌آيد، برتر از لذت خوردن و آشاميدن و ساير لذايذ حسى است، در اين صورت معتقد به وجود لذت عقلى نيز مى‌شود و آن را بسيار برتر و غير قابل مقايسه با لذت حسى مى‌يابد.
هم چنين بنده‌اى كه در پيشگاه معبود خود پيشانى خضوع و تواضع به زمين مى‌سايد و به مناجات و عبادت مى‌پردازد، چنان لذتى از مناجات و عبادت خود مى‌برد كه قابل توصيف نمى‌باشد. گرچه برخى از وجود اين لذت روحانى و معنوى بى خبرند، اما كسى كه مزه عبادت