صفحه ٢٤٩

هدف است. اينكه مدير در كار خود چه هدفى را دنبال مى‌كند و مقصود از تحقق آن چيست اولين سؤالى است كه هر مديرى در پيش رو دارد.
   در اين مورد دو هدف كلى وجود دارد كه تقريباً تمامى شؤون مديريت را تحت تأثير قرار مى‌دهد: 1. نگرش به مديريت به عنوان ابزارى براى تحقق اهداف صرفاً مادى 2. استفاده از منافع مادى براى رسيدن به اهداف معنوى.
   طبيعى است تفكر مادى به چيزى جز تحقق اهداف مادى نمى‌پردازد؛ يعنى، منافع مادى تنها تعيين‌كننده اهداف مديران است، آنها به چيزى جز منفعت خود نمى‌انديشند، گرچه ممكن است در همين راستا منافع جامعه نيز تأمين شود، اما آنچه كه براى ايشان اصالت دارد منفعت فردى است و اگر در موردى بين منافع آنان و جامعه تضادى رخ دهد سود و منفعت شخصى را ولو به قيمت اِضرار به جامعه ترجيح مى‌دهند. بر سراسر سازمان با مديرانى اين چنين تفكر نفع شخصى حاكم است؛ مثلا چنين مديرى در مرحله سازماندهى، همكاران و كاركنانى انتخاب مى‌كند كه بتواند از آنها سود مادى ببرد، بود و نبود معيارهاى اخلاقى تا آنجا كه تأثيرى در منافع شخصى نداشته باشد اهميتى ندارد. صالح‌بودن يا نبودن كارگران در اين نظام چندان اهميتى ندارد. مهم اين است كه بتوان با قدرت و پشتكار اين كارگران، صاحبان صنايع ديگر را عقب زد و از ديگران پيشى گرفت. براى اين گروه، منفعتِ ديگران تا جايى مطرح است كه به منفعت شخصى آنها كمك كند اگر به ديگران وامى هم مى‌دهند به اين دليل است كه قدرت خريد آنها را بالا ببرند و براى توليدات خود مشترى جذب كنند، اگر توليدات آنها خريدار نداشته باشد، براى ايجاد تعادل در عرضه و تقاضا و در واقع براى تأمين نفع شخصى، محصولات خود را از بين مى‌برند.
   اما در نظام ارزشى اسلام، آنچه كه در ديدگاه مادى هدف نهايى و اصيل است، تنها هدفى متوسط يا وسيله به حساب مى‌آيد. طبق اين ديدگاه، مدير در اين فكر