علمى است كه از ناحيه شنيدن به دست مىآيد چه رسد كه از طريق رؤيت قلبى حاصل شود كه به مراتب از ادراكات حسى والاتر و ارزشمندتر است. پس «دانستن» با «يافتن» بسيار متفاوت است. با برهان فلسفى ثابت شده است: هر چه را كه انسان دارد، از خداست، در عين حالى كه اين واقعيت را مىداند، اما عملا معيارهاى متناسب با اين علم را رعايت نمىكند، پس مهم اين است كه اين حقايق را «بيابد» و راه يافتن آنها علم حصولى نيست، بلكه عمل است. اگر آنچه را كه انسان مىيابد به كار گيرد، به تدريج اين حقايق در وجود او رسوخ پيدا مىكند و سرانجام به مرحله كمال مىرسد. اگر در عمل به كار نيايد، مثل موجى است كه ظاهر آب را مىگيرد، ولى در عمق آب از آن اثرى نيست. اگر بنا باشد علمى در جان رسوخ كند بايد در عمل ظاهر شود. وقتى كه انسان با براهين عقلى و فلسفى به اين شناخت مىرسد كه «بىاستقلال» و «هيچ» است، بايد در عمل هم نشان دهد، اظهار عبوديت، تذلل و خضوع كند. به خاك افتادن؛ يعنى: «ابراز باورها». اگر از دست بچهاى چيزى را بگيرند، بىاختيار گريه مىكند. گريه، نوعى حالت انفعالى و فطرى است. وقتى كه بچهاى اسباببازى خود را از دست بدهد، ناراحت مىشود و اشك از چشمان او جارى مىشود، اما وقتى كه بزرگتر مىشود، ديگر براى از دستدادن اسباببازى گريه نمىكند، ولى اگر عزيزى را از دست بدهد، اشك از چشمانش جارى مىشود. اين گريه به اين معناست كه: دستم خالى شد، فقير شدم، معناى اين گريه احساس فقر و تهيدستى است، اگر اين احساس در آدمى پيدا شود كه چيزى را از دست داده است، بهطور طبيعى دلش مىسوزد. اينكه مىگويند در شبهاى ماه مبارك رمضان «دعاى سحر» و «افتتاح» بخوان و گريه كن، معنايش اين است: توجه كن! كه چه چيزى را باختهاى. كسى كه مىداند به وسيله گناهانش راه كمال را بر خود بسته و از نعمتهاى بهشتى محروم شده است، بهطور طبيعى گريهاش مىگيرد. وقتى كه انسان اين واقعيت را يافت آن را در