صفحه ١٩٠

اين ادعا بى‌جاست كه: وجدان انسان گاهى او را وادار به امورى مى‌كند كه موجب ناراحتى انسان است، زيرا در اثر عمل كردن به نداى وجدان ـ ولو اينكه ناراحتى موقتى و گذرايى هم ايجاد كند ـ رضايتى ثابت و دايمى در انسان ايجاد مى‌شود. كسى كه به نداى وجدان پاسخ مى‌گويد و گاهى اموال خود را در اختيار انسان ديگرى مى‌گذارد يا اينكه شب تابه صُبح از بيماران پرستارى مى‌كند، با همه سختيها، احساس رضايت مى‌كند و از كار خويش لذت مى‌برد؛ يعنى، در واقع‌بين رنج و لذت، مقايسه مى‌كند، چون در مجموع، اين عمل براى او لذت‌بخش‌تر است، آن را انتخاب مى‌كند. پس كسى هم كه شبها بيدار مى‌ماند و خواب راحت را فداى درمان بيماران مى‌كند، باز هم براى لذت، كار كرده است و لذت او ناشى از جواب‌گويى به وجدان است.
   مهم اين است كه مفهوم «لذت» را به‌طور صحيح تبيين كنيم، لذت، فقط در خوردن و آشاميدن، منحصر نمى‌شود، بالاترين لذات براى انسان لذتى است كه از احساس رضايت خدا، حاصل مى‌شود. براى اينكه گستره معناى لذّت بيشتر روشن گردد خوبست در حالات دلدادگان دقت شود.
   عاشقى كه بعد از ساليان دراز رنج و زحمت و فدا كردن تمامى هستى، ناگهان به لقاى معشوق خود مى‌رسد، چه لذتى مى‌برد؟! پاسخ اينست كه لذت لحظه‌اى ديدار، تمامى رنجهاى او را جبران مى‌كند. يك لبخند معشوق، عمرى مصيبت را از ياد او مى‌برد. اينجاست كه مى‌فرمايد: «وَ رِضْوانٌ مِنَ‌اللّهِ اَكْبَر»(23) رضايت الهى از هر چيز ديگر بزرگ‌تر، مهم‌تر و باارزش‌تر است. پس اساس ارزشها، رضايت خداست.
   درست است براى كسى كه به خدا محبت داشته باشد، رضايت او از هر لذتى بالاتر است، اما ملاك اين است كه چنين شخصى به اوج كمال خود رسيده است.