صفحه ١٧٤

3. در آن مثال پرتو، كه فرموديد: «پرتو خورشيد عين‌الربط به خورشيد است و بدون خورشيد وجودى ندارد»، آيا پرتو خورشيد، خود را در وحدت با ساير پرتوهاى ديگر نمى‌بيند»؟
پاسخ:
مفاهيمى از قبيل وحدت، كثرت و فنا كه در اصطلاح عرفا استعمال مى‌شود، مفاهيمى متشابهند كه ممكن است هر كسى از آنها نوعى برداشت كند، در حالى كه هر كدام از اينها براى عُرَفا معناى خاصى دارند.
   بعضى تصور كرده‌اند كه «وحدت» در تعبير عرف؛ مثل پيوستن جوى‌هاى كوچك به يكديگر و تشكيل رودخانه يا ريختن رودخانه به درياست، در حالى كه اين برداشتها ناقص است. رود هر قدر كوچك باشد وقتى كه به دريا مى‌پيوندد، بر حجم دريا افزوده مى‌شود. اگر يك قطره آب را هم در دريايى بريزيد، دريا به همان اندازه بزرگ مى‌شود، حال آيا به مقام فنا رسيدن مخلوقات به اين معناست كه با فنا شدن آنها چيزى بر خدا افزوده مى‌شود؟! هرگز چنين نيست.
   تصور ديگر از معناى وحدت اين است كه وحدت به معناى يكى شدن است. گفته‌اند: اگر قطرات آب، در جويى به هم بپيوندند با هم يكى مى‌شوند. در حالى كه پيوستن قطرات به يكديگر به معناى يكى شدن آنها نيست هر قطره‌اى سر جاى خود است، اگر شما قطره‌اى را برداريد، قطره‌هاى ديگر بر جاى مى‌مانند و يا اينكه يكى شدن را به معناى فانى شدن و از بين رفتن گرفته‌اند. اين پندار نيز نادرست است، زيرا نه مخلوق، تبديل به خدا و نه خدا، تبديل به مخلوق مى‌شود كه يكى را فانى در ديگرى بدانيد، بلكه مقصود از فنا ـ همان گونه كه بيان شد ـ از بين رفتن كدورت و حصول شفافيت است؛ به اين معنا كه فرد براى خود استقلالى نمى‌بيند، نه اينكه واقعاً هيچ مى‌شود. كمالى كه نهايت آن هيچ است، كمال حقيقى نيست. انسانى كه فانى مى‌شود، همانند شيشه شفافى است كه براى خود، هويتى نمى‌بيند، نه اينكه هويت خود را از دست مى‌دهد.
   او نه تنها از بين نمى‌رود كه از بهره وجودى بيشتر و كامل‌ترى برخوردار خواهد