صفحه ١٣٦

وجود دارد كه يكى از آنها انسان را به طرف ماديات و ديگرى به سوى معنويات مى‌كشاند هر دوى اين عوامل موجود است، منتهى گاهى يكى از آنها ضعيف‌تر و ديگر قوى‌تر است. آياتى كه صفات شر را در انسان بيان مى‌كند، در مقام هشدار به آدمى است كه چنين عوامل خطرناكى در او وجود دارد تا مواظب كنترل آنها باشد و آياتى هم كه از قبيل (فطرة الله) صفت خير او را بيان مى‌كنند، در مقام توجه دادن او به عوامل فطرى خير در اوست كه هر دو دسته، عوامل خدادادى است و عواملى است كه كسب آنها از محدوده اختيار آدمى خارج است، اين‌گونه نيست كه انسان براى آنكه خداجو شود احتياج به كسب انگيزه خداجويى داشته باشد، بلكه انگيزه‌اى در نهاد انسان است كه ممكن است شكفته شود يا نشود. شكفته كردن آنها ناشى از اختيار خود آدمى است و اگر بخواهيم از زاويه ديگرى به صفات شر در انسان بنگريم، بايد بگوييم: اصولا حرص آدمى و تمايل شديد او به مال و منال، گرايشى اصيل نيست و انسان اصالتاً به دنبال آنها نيست. انسان اصالتاً به دنبال رسيدن به سعادت و كمال و خير است و از روى اشتباه، مى‌پندارد كه خير و سعادت و كمال او در كسب مال نهفته است، لذا نسبت به كسب آن حريص مى‌شود. اگر او توجه داشت كه خير و كمالش در مال خلاصه نمى‌شود، بلكه مال وسيله‌اى است كه مى‌تواند براى رسيدن به خير او را كمك كند، چه بسا از حرص خود دست بر مى‌داشت و بخشيدن مال را موجب سعادت خود مى‌دانست. به هر حال در چنين مواردى يك عامل فطرى كه طالب خير و كمال خود است در شكل ناقصى ظهور مى‌كند و با جهل و پندار توأم مى‌شود وگرنه تمامى گرايش‌هاى آدمى (فى‌حد نفسه) خير است؛ مثلا (جاه‌طلبى) كه صفتى مذموم تلقى مى‌شود در كمال‌جويى ريشه دارد آدمى طالب كمال خويش است، مى‌خواهد رشد كند و از ديگران جلو بيفتد. اصل اين تمايل بد نيست، منتها بدى آن از اين جهت است كه آدمى راه رسيدن به آن را نمى‌داند و فكر مى‌كند كه ارضاى اين تمايل فقط از طريق