صفحه ١٣٠

تبعيض را، آنها مى‌پندارند عدالت به اين معناست كه به همه انسانها استعداد، فهم، درك و ... مساوى داده شود، در حاليكه اين كار عين ظلم است. علاوه بر تمامى اينها اگر آدمى لحظه‌اى به اين موضوع بينديشد كه همين وجود، ذهن، حافظه و قدرت بدنى هم كه خداى منان به آنها عنايت كرده است، حاكى از لطف و عنايت و فياضيّت اوست، هيچوقت خود را طلب‌كار خداى متعال نمى‌دانند. فرض كنيد شما با چند تن از دوستانتان كنار كوچه‌اى ايستاده‌ايد، شخصى كه در حال عبور از آنجاست، به هر كدام از شما پولى را مى‌بخشد، اما نه بطور مساوى، مثلا به دومى دو برابر اولى، به سومى دو برابر دومى و... حال، آيا كسانى كه پول كمترى به آنها رسيده است، حق دارند اعتراض كنند كه چرا شما تبعيض قائل شدى، عدالت را رعايت نكردى، به ما ظلم كردى! خوب شخص بخشنده مى‌تواند بگويد شما كه از من طلبى نداشتيد، چرا اعتراض مى‌كنيد.
   لطف و محبت خداى منان به انسانها با مهر و محبت هيچ‌كس ديگر قابل مقايسه نيست، زيرا خداى متعال به انسانها وجود عطا كرده است بدون اينكه از او هيچ طلبى داشته باشند و تمامى اختلافات و تبعيضات نيز ناشى از حكمت الهى است و سرانجام اينكه، با فرض عدم اختلاف در عالم مادى: خداى متعال عبادت نمى‌شد، انسان به كمال نمى‌رسيد، اسماء و صفات الهى متجلى نمى‌شد و خلاصه، هدف خلقت محقق نمى‌شد. به هر حال براى توجيه حكيمانه بودن عالم خلقت و نياز به تعدد عناصر، فرض كنيد، عالم خلقت به گونه‌اى آفريده شده باشد كه مثلا از زمين گياهانى برويد، اما حيوانى نباشد كه از آن گياه استفاده كند يا اينكه حيواناتى هم باشند، اما انسانى نباشد كه از آنها بهره‌مند شود، آيا در آن صورت نيز سلسله خلقت كامل بود؟ يا اينكه سراسر هستى مملو از زيبايى و تنوع باشد، اما انسانى نباشد كه از آن همه زيبايى استفاده كند يا اينكه مواد دارويى فراوانى با آثار درمانى متفاوت در عالم وجود داشته باشد، اما كسى نباشد كه از آنها استفاده