خوب يا نكوهش بر عمل شر است؟! اگر اختيار نباشد تكليفى نخواهد بود. عبادت يا گناهِ مبتنى بر جبر، قابل ستايش يا نكوهش نيست. پس اين تصور كه عصمت از گناه به معناى جبر است، تصورى نابجا و غلط است و اين سخن در جهت عكس هم صادق است، اينكه مىگويند: گرايش زنازاده به گناه بيشتر است، به اين معنا نيست كه او حتماً آدم بدى است و جبراً جهنمى خواهد شد، زيرا در عمل ممكن است كه او هم كار خير را انتخاب كند و نقص خود را جبران نمايد، لذا اگر گناهى را مرتكب شود، بر آن گناه عقاب خواهد شد، زيرا اقتضاى گناه در او به حدى نيست كه مجبور و تكليف از او ساقط باشد. كسى كه عامل شر در حد اجبار در او وجود دارد هيچ تكليفى ندارد و هر گناهى را كه مرتكب شود عذابى نخواهد داشت، زيرا گناه او از روى اختيار نيست. پس هر جا كه تكليفى باشد، حاكى از وجود اختيار است؛ يعنى شخص مىتواند در حين عمل (خير يا شر) دست از آن كار بكشد و به كارى ديگرى بپردازد و اين خود نشان اختيار اوست. اينكه ما گاهى در تعبيرات عرفى خود مىگوييم: «مجبورم اين كار را انجام دهم»، صرفاً يك تعبير عرفى است و حقيقتاً اجبارى در كار نيست. همان شخصى كه مىگويد من مجبورم اين كار را انجام دهم، اگر كسى جلوى او بايستد و او را قوياً تهديد كند كه اين كار را نكن! حتماً دست از آن كار خواهد كشيد. اينكه شخص در مقابل تهديد به قتل و اسلحه دست از كارى مىكشد كه ادعا مىكرد مجبور به انجام آن است، نشان مىدهد كه او واقعاً مجبور نبوده است. لفظ جبر به شكل مسامحى و عرفى به كار برده مىشود. اگر اجبار در عمل به حدى برسد كه اسلحه هم به رويش بكشند و او نتواند از آن كار خوددارى كند، ديگر تكليفى نخواهد داشت.
اينكه مىگوييم گروهى از انسانها معصوماند، مقصود اين است كه در وجود آنها عوامل خير چنان قوى است كه با توجه به آگاهيهايى كه از سرانجامِ شر و فساد دارند، گرايش به شر در آنها تحتالشعاع تمايل به خير قرار مىگيرد. طبيبى كه