را امرى جبرى مىدانند و براى آن ارزشى قائل نيستند. اين شبهه ـ مخصوصاً از جانب بعضى از فرقههاى اسلامى مثل وهابيت و بعضى از به اصطلاح روشنفكران غير مذهبى ـ براى تخطئه تفكر شيعى مطرح مىشود و به عنوان دليلى عليه مذهب تشيع به كار گرفته مىشود كه: كسانى را كه شما شيعيان ادعاى عصمت آنها را داريد، چه امتيازى بر ديگران دارند. اينها از ابتدا معصوم آفريده شدهاند، لذا دنبال گناه نرفتند، اگر ماهم معصوم آفريده شده بوديم گناه نمىكرديم.
اگر فرض كنيم كه گفتار اين دسته از روى حقد و كينه نسبت به ائمه شيعه نيست، مىتوان گفت كه منشأ «شبهه» اين است كه: اولا مفهوم عصمت بر ايشان روشن نَشده است كه مقصود از آن ترك اختيارى! گناه است، نه ترك اجبارى. ثانياً در برداشت از تركيب مايههاى خير و شر نيز دچار اشتباه شدهاند. ادعاى ما اين است كه تركيب فطرى انسانها از خير و شر است، اما در بعضى از آنها مايههاى خير بيشتر است؛ يعنى اينكه گرايش به جانب خير در اينها بيشتر و اقتضاى صلاح و تقواى اين دسته، فراوانتر است، ولى اين گفته به اين معنا نيست كه فطرت آنها به صورت يك عامل جبرى بر خير سرشته شده است و حتماً كارهاى خير انجام خواهند داد و قدرت انتخاب اعمال شرارت آميز را ندارند. گرايش فطرى در كسى ايجاد جبر نمىكند. ممكن است عوامل خير در سرشت كسى عامل غالب باشد و او را به دلايل تربيتى، محيطى و... از اعمال شر باز ندارند و او هم به گناه و فساد آلوده شود. عوامل خير يا شر بر خلاف ميل شخص عمل نمىكنند، سخن نهايى را ميل، انتخاب و اراده فاعل مىزند. اگر اينگونه باشد كه آنها مىپندارند و عامل خير يا شر به صورت جبر حاكم شود، در اين صورت تكليف از فاعل ساقط است. آن عمل، ارزش اخلاقى ندارد و قابل مدح و ذم نيست. همانگونه كه ستودن كمال جبرى موجودات طبيعى، معقول نيست، ستايش از عمل جبرى انسانها نيز منطقى نيست. وقتى كه انسان در عمل خود نقشى ندارد، چه جاى تحسين او بر عمل