صفحه ٤٩٨

از یک سو، روایات بى شمارى نظر اوّل را تأیید مى کند و صرف نظر کردن از این همه روایات بسیار دشوار است و از سوى دیگر، خطبه مورد بحث، با صراحت، نظر دوم را دنبال مى کند، و این چیزى است که بسیارى از محقّقان و متفکّران در مسائل اسلامى را حیران ساخته است.
ولى با دقّت بیشتر مى توان در میان هر دو جمع کرد و تضاد را برطرف ساخت، نه از یک راه، بلکه از دو راه:
نخست این که بگوییم: «راسخان در علم» هر قدر والامقام باشند حتّى امامان معصوم (علیهم السلام) ، ذاتآ از معانى متشابهات قرآن و اسرار صفات حق آگاهى ندارند؛ آنچه مى دانند به تعلیم الهى و وحى یا الهام غیبى است، همان گونه که در بحث علم غیب و شفاعت، درباره آیات نفى کننده علم غیب از آن بزرگواران، و آیات اثبات کننده علم غیب براى آن ها، گفته شده است که ذاتآ چیزى از غیب نمى دانند، بلکه آنچه مى دانند به تعلیم الهى است؛ همچنین ذاتآ قادر به شفاعت نیستند، امّا با اذن پروردگار حقّ شفاعت پیدا مى کنند.
دیگر این که: متشابهات و اسرار پیچیده معارف دینى بر دو گونه است: بخشى از آن را «راسخان در علم» مى دانند (مانند تفسیر بسیارى از آیات متشابه قرآن) در حالى که درک بخش دیگرى از آیات قرآن که مربوط به ذات و صفات پروردگار است، به طور تفصیلى براى هیچ انسانى ممکن نیست. آنچه انسان ها از آن درک مى کنند، همان معرفت و علم اجمالى است که در صفحات قبل با ذکر مثال هایى کاملا تبیین شد.
به تعبیر دیگر: متشابهات، بر دو گونه است: بخشى از آن را معصومین (علیهم السلام) و راسخان در علم مى دانند و بخش دیگرى را که مربوط به کنه ذات و صفات خداست، هیچ کس نمى داند و روایات مزبور مربوط به بخش اوّل است و خطبه مورد بحث، مربوط به بخش دوم.