صفحه ٣٤٥

شهوات را از تن برون کرده و از تمام همّ و غم ها ـ جز یک اندوه ـ خود را تهى ساخته و تنها به آن مى اندیشد (همّ و غم او تنها وصال محبوب و قرب پروردگار است) این زهد و اخلاص، او را از نابینایى ها رهایى بخشیده و از زمره هوى پرستان خارج ساخته است؛ (بدین سبب) کلید درهاى هدایت و قفل درهاى ضلالت گردیده است»؛ (قَدْ خَلَعَ سَرَابِیلَ الشَّهَوَاتِ، وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلاَّ هَمًّا وَاحِدآ انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى، وَ مُشَارِکَةِ أَهْلِ الْهَوَى، وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِیحِ أَبْوَابِ الْهُدَى، وَ مَغَالِیقِ أَبْوَابِ الرَّدَى).
آرى، رها کردن شهوات و دل مشغولى ها و چشم دوختن به آن نقطه واحدى که مبدأ عالم هستى است، سبب بینایى چشم جان انسان مى گردد و نه تنها رهرو راه حقّ مى شود، بلکه رهبر دیگران مى گردد؛ لطف الهى، کلید درهاى هدایت را در دست او مى نهد تا آن ها را باز کند و قفل درهاى جهنّم را به او مى سپارد، تا آن ها را ببندد.
در ادامه این سخن، باز به شش وصف دیگر، که اوصاف پیشین را تکمیل مى کند اشاره مى فرماید و مى گوید: «راه هدایت را با بصیرت دریافته، و در آن گام نهاده و نشانه هاى این راه را به خوبى شناخته، و از امواج متلاطم شهوات گذشته است و از میان دستگیره هاى هدایت، به مطمئن ترین آن ها چنگ زده و از رشته ها(ى نجات) به محکم ترین آن ها متمسّک شده است؛ به همین دلیل، در مقام یقین به آن جا رسیده که (حقایق را) همانند نور آفتاب مى بیند»؛ (قَدْ أَبْصَرَ طَرِیقَهُ، وَ سَلَکَ سَبِیلَهُ، وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، و قَطَعَ غِمَارَهُ،(1) وَ اسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَى(2) بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقینِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ).