صفحه ٢٥٩

تعبیر به «ابن النابغه» درباره عمروعاص از یک سو اشاره به وضع زشت و ننگین خانواده اوست؛ زیرا رسم عرب این بود که اگر کسى مادرش مشهور به شرافت و یا مشهور به پستى بود، او را به مادرش نسبت مى دادند، به جاى این که به پدرش نسبت دهند. و از سوى دیگر، تعبیر به «نابغه» از ریشه «نبوغ» در اصل به معناى ظهور و بروز است؛ ولى هنگامى که درباره زنى به کار برده مى شد، اشاره به شهرت او به فساد بود و این واژه به دلیل فساد اخلاقى مادر «عمرو» به تدریج لقب مادر او شد، در حالى که اسم اصلى اش «سلمى» یا «لیلى» بود. در تواریخ آمده است که این زنِ مشهور به فساد، به طور نامشروع، با چند نفر از جمله «ابوسفیان» هم بستر شد و هنگامى که «عمرو» متولّد گردید، آن ها بر سر او اختلاف کردند؛ ولى «نابغه» ترجیح داد که او را فرزند «عاص» بداند و این به دلیل کمک هاى مالى بیشترى بود که عاص به او مى کرد. از ابوسفیان نقل شده که همواره مى گفت: من تردید ندارم که «عمرو» فرزند من است و از نطفه من منعقد شده است.(1) و این تعبیر امام (علیه السلام) در واقع مقدمّه اى است براى سخنى که بعد از آن آمده است. یعنى از چنین انسانى نباید تعجّب کرد که به پاکان و نیکان جهان، تهمت بزند و درباره آن ها دروغ بگوید.
تعبیر به «دُعابه» اشاره به شوخى بى حدّ و حساب است و «تِلْعابه» به معناى کسى است که مردم را با سخنان هزل سرگرم مى کند و «اُعافس» و «اُمارس» تقریبآ به یک معناست و در اصل به معناى سرگرم کردن زنان، با شوخى هاى مختلف است؛ سپس به معناى وسیع تر و گسترده ترى، یعنى «هر نوع سرگرمى هزل آمیز براى هر کس» آمده است؛ در واقع امام (علیه السلام) تمام نسبت هاى دروغِ «عمروبن عاص» را درباره خودش، را در این چند جمله گویا خلاصه فرموده، تا مقدّمه اى باشد براى پاسخ گویى به آن.