صفحه ١٥٢

در این فراز از نهج البلاغه نیز، امام (علیه السلام) ترسیم بسیار گویایى از بى اعتبارى دنیا بیان فرموده که راستى تکان دهنده است و غافل ترین افراد را ـ هر چند براى مدّت کوتاهى ـ از خواب غفلت بیدار مى سازد و نظیر آن در نهج البلاغه فراوان است و شاید این همه تأکیدات به این دلیل است که عصر امام (علیه السلام) عصرى بود که بر اثر پیشرفت اسلام در جهان و فتوحات عظیم، ثروت زیادى به پایتخت کشور اسلام و مناطق دیگر منتقل شده بود و حتّى آثار سلاطین و شاهان در آن دیده مى شد و به سبب همین سیل ثروت، گروه زیادى به دنیاپرستى کشیده شدند، که آثار بسیار بدى در جامعه اسلامى پیدا کرد. امام (علیه السلام) این معلّم بزرگ آسمانى، با زهدِ عملىِ بى مانندش از یک سو، و با کلمات بیدارگرش از سوى دیگر، دربرابر این سیل بنیان کن ایستاد.
شعرا و ادیبان نیز در هر عصر و زمان، درباره بى اعتبارى و بى وفایى دنیا اشعار زیادى سروده و آثار نغزى از خود به یادگار گذاشته اند.
ولى عجب این که نه آن آیات و روایات و نه این نظم و نثرها، سبب بیدارى کامل دنیاپرستان نشده است و همچنان به راه انحرافى خود ادامه مى دهند و به پیش مى تازند. آرى، مؤمنان آگاه، و قلب هایى که هنوز نور علم و ایمان از آن برچیده نشده، به اندازه کافى عبرت مى گیرند و از این زلال پند و اندرزها، سیراب مى گردند و به اصلاح خویش مى پردازند:

همّت مردانه خواهد گذشتن از جهان *** یوسفى باید که بازار زلیخا بشکند!(1)