صفحه ٩٩

مى پيوندند و ارضاى نهايى آن‌ها در يك چيز خلاصه مى‌شود كه عبارت است از ارتباط با سرچشمه بى نهايت علم، قدرت، جمال و كمال. به واقع، خاصيت مراتب وجود اين است كه هرچه شدّت و قوّت يابد و كامل‌تر شود، بيشتر به وحدت و بساطت مى‌گرايد. چنان كه قواى انسانى كه در مرتبه تعلق به بدن پراكنده است، در حاق نفس و مرتبه روح با هم اتحاد پيدا مى‌كنند و نفس كه در فارسى با «من» به آن اشاره مى‌كنيم و مرتبه عالى وجود انسان است، در عين وحدت و بساطت و عدم قابليت براى تجزيه، واجد كمال همه قواى انسانى مى‌باشد: والنَّفس فى وحدتها كلُّ القوى.
توضيح اين كه: ما وقتى با يك سيب مواجه مى‌شويم، با چشم رنگ آن را درك مى‌كنيم و با قوه بويايى خود بوى آن را و با ذايقه مان مزه آن را درك مى‌كنيم. پس از مجراى سه قوه، سه درك متفاوت از آن سيب به ما منتقل مى‌گردد. اما وقتى اين سه درك متفاوت به حاق نفس ما منتقل شد، به وحدت مى‌گرايند و يكجا نفس ما درك واحدى از آن سيب خواهد داشت. برخى از اين قوه‌اى كه مدركات قواى گوناگون را به نحو وحدت درك مى‌كند، به حس مشترك نيز تعبير مى‌كنند. اين بدان جهت است كه نفس ما از محدوديت هاى قواى حسى برخوردار نيست. از اين رو، هريك از قواى حسى ما تا با محسوس مواجه هست، آن را درك مى‌كند و محسوسات ساير قوا براى آن قابل درك نمى‌باشد. اما وقتى مدركات قواى گوناگون از مجراى حواس ما گذشتند و به حاقّ نفس منتقل شدند، به نحو بساطت و وحدت براى نفس ما قابل درك خواهند بود. به واقع روح و نفس مثالى ما، در عين وحدت و بساطت، خاصيت همه قواى انسانى را دارد و مدركات آن‌ها در آن جمعند. البته مرتبه وحدت و بساطت وجودى كامل فقط در ذات اقدس الهى تحقق دارد كه اصل الوجود و صرف الوجود است و نه تنها بساطت و وحدت در صفات او تحقق دارد، بلكه بين ذات و صفات نيز وحدت و بساطت جارى است. علاوه بر اين‌كه علم او عين قدرت و قدرت او عين حيات اوست، مجموعه صفات ذات بارى عين ذات اوست و همچنان كه او داراى كمال و جمال بى نهايت است، در مقام وحدت و بساطت نيز غايت وحدت و بساطت را داراست.