صفحه ٩٥

اراده او بستگى دارد؟ بى ترديد با اين معرفت، انسان ديگر براى محبت به خويش اصالت قايل نمى‌گردد و براى او محبت به خداوند اصالت مى‌يابد. البته درك و هضم اين معرفت براى ما دشوار است و اگر كسانى ادعاى رسيدن به اين پايه از معرفت را داشتند، ما چون بى بهره از آن هستيم نبايد به انكار مدعايشان بپردازيم، چراكه با مراجعه به كلمات معصومان(عليهما السلام)، به نمونه هايى از اين معرفت برمى‌خوريم كه شاهد صدق و درستى گفتار كسانى است كه ادعاى وجود چنين معرفتى را دارند.
طبق تحليل مذكور، مطلوب ترين موجودات براى انسان موجودى است كه واجد اصل هستى و كمال آن مى‌باشد. حال اگر ما كسى كه شأنى از شؤون زندگى ما و يا يكى از نيازهاى بخشى از اندام ما، مثل چشم ما را، تأمين مى‌كند دوست مى‌داريم، محبت و علاقه ما نسبت به موجودى كه همه شؤون هستى را به وجه احسن تأمين مى‌كند و خود واجد مرتبه نامحدود و نامتناهى آن شؤون است، تا چه حد بايد باشد و تا چه ميزان بايد از وجود او لذت ببريم؟ بخصوص با توجه به اين‌كه دوام وصل، لقاء و تقرّب فقط در ارتباط با او ميسر است و هيچ موجودى در عالم ماده دوام وصل ندارد و بالاخره انسان از آن جدا مى‌گردد. مثلاً ارتباط مادر و فرزند خيلى مستحكم است، ولى هرقدر آن‌ها به هم نزديك باشند، روزى مى‌رسد كه از يكديگر جدا مى‌شوند و با مرگ بينشان فاصله ايجاد مى‌شود. اما خداوند موجودى است كه مكان، زمان، مرگ و ساير حجاب ها و موانع مادى بين او و انسان فاصله نمى‌افكند و همه جا و در هر حال و در هر شأنى و با هر خواسته‌اى با انسان است.
حاصل سخن آن كه: انسان يا از وجود خويش لذت مى‌برد و يا از كمال خويش و يا از موجوداتى كه نيازمند به آن‌هاست و به نحوى با آن‌ها ارتباط وجودى دارد. پس اگر بتواند وجود خود را وابسته به موجودى بنگرد كه همه ارتباطات و تعلقات به او منتهى مى‌شود و ارتباط با او، انسان را از هر وابستگى ديگرى مستغنى مى‌سازد، به عالى ترين لذت ها نايل مى‌گردد. اگر وجود خود را عين ربط و تعلق به او بيابد و براى خود هيچ گونه استقلالى در نظر نگيرد، لذت استقلالى از همان موجود خواهد بود. بنابراين، مطلوب حقيقى انسان كه عالى ترين لذت ها را