صفحه ٨١

افراد گرفته مى‌شود، كشته شوم همانا رضاى تو براى من پسنديده‌تر است.
البته در اين مورد نيز گرچه انسان دنبال لذت مشخصى نيست، اما به نوعى او از رضايت خداوند و شادمانى او لذت مى‌برد و از بين همه لذت ها فقط اين لذت اصالت دارد و اوج كمال انسان در اين است كه به همه لذت هاى غير اصيل پشت پا بزند و حتى براى لذت رسيدن به بهشت اصالت قايل نشود و تنها دنبال لذتى باشد كه در سايه رضايت و خشنودى خداوند حاصل مى‌گردد.
پس هركس با اندك تأملى در وجود خويش به وضوح درك مى‌كند كه فطرتاً طالب لذت و خوشى و راحتى، و گريزان از درد و رنج و ناراحتى است، و تلاش و كوشش هاى خستگى ناپذير زندگى براى دست يافتن به لذايذ بيشتر و قوى‌تر و پايدارتر و فرار از آلام و رنج ها و ناخوشى ها و دست كم كاستن آن‌ها انجام مى‌پذيرد. چون سراسر زندگى دنيوى انسان و حتى لذت هاى آن آميخته با رنج است و ممكن نيست كه انسان بدون تحمل سختى و رنجى به لذتى دست يابد. اين حاكى از واقعيتى است كه خداوند نيز بدان اشاره كرده است: لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِى كَبَد(1)؛ ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگى او آكنده از رنج است.)
با توجه به رنج و تلخ كامى‌هاى زندگى انسان و عادت يافتن انسان به آن‌ها، گاهى رنج هاى كوچك در نظر او لذّت جلوه مى‌كنند، والاّ حتى لذت بخش ترين چيزها، يا خودشان آميخته با رنجند و يا براى تحصيل مقدّمات آن‌ها انسان متحمل رنج و ناراحتى مى‌گردد و يا پس از دريافت آن لذت، رنج هايى رخ مى‌نمايانند. به عنوان نمونه، هر فرد براى تهيه روزى و غذاى خويش از صبح تا شام زحمت مى‌كشد و ناراحتى هاى فراوانى را متحمّل مى‌گردد تا با دست رنج خود غذايى تهيه كند. اما همه آن تلاش ها و سختى ها براى لذّتى است كه در طول خوردن غذا حاصل مى‌گردد والاّ پس از سيرشدن و رفع گرسنگى‌اش نه تنها از خوردن غذا لذت نمى‌برد، بلكه اين كار برايش دردآور و موجب ناراحتى نيز هست. ساير لذت هاى دنيا نيز