افراد گرفته مىشود، كشته شوم همانا رضاى تو براى من پسنديدهتر است.
البته در اين مورد نيز گرچه انسان دنبال لذت مشخصى نيست، اما به نوعى او از رضايت خداوند و شادمانى او لذت مىبرد و از بين همه لذت ها فقط اين لذت اصالت دارد و اوج كمال انسان در اين است كه به همه لذت هاى غير اصيل پشت پا بزند و حتى براى لذت رسيدن به بهشت اصالت قايل نشود و تنها دنبال لذتى باشد كه در سايه رضايت و خشنودى خداوند حاصل مىگردد.
پس هركس با اندك تأملى در وجود خويش به وضوح درك مىكند كه فطرتاً طالب لذت و خوشى و راحتى، و گريزان از درد و رنج و ناراحتى است، و تلاش و كوشش هاى خستگى ناپذير زندگى براى دست يافتن به لذايذ بيشتر و قوىتر و پايدارتر و فرار از آلام و رنج ها و ناخوشى ها و دست كم كاستن آنها انجام مىپذيرد. چون سراسر زندگى دنيوى انسان و حتى لذت هاى آن آميخته با رنج است و ممكن نيست كه انسان بدون تحمل سختى و رنجى به لذتى دست يابد. اين حاكى از واقعيتى است كه خداوند نيز بدان اشاره كرده است: لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِى كَبَد(1)؛ ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگى او آكنده از رنج است.)
با توجه به رنج و تلخ كامىهاى زندگى انسان و عادت يافتن انسان به آنها، گاهى رنج هاى كوچك در نظر او لذّت جلوه مىكنند، والاّ حتى لذت بخش ترين چيزها، يا خودشان آميخته با رنجند و يا براى تحصيل مقدّمات آنها انسان متحمل رنج و ناراحتى مىگردد و يا پس از دريافت آن لذت، رنج هايى رخ مىنمايانند. به عنوان نمونه، هر فرد براى تهيه روزى و غذاى خويش از صبح تا شام زحمت مىكشد و ناراحتى هاى فراوانى را متحمّل مىگردد تا با دست رنج خود غذايى تهيه كند. اما همه آن تلاش ها و سختى ها براى لذّتى است كه در طول خوردن غذا حاصل مىگردد والاّ پس از سيرشدن و رفع گرسنگىاش نه تنها از خوردن غذا لذت نمىبرد، بلكه اين كار برايش دردآور و موجب ناراحتى نيز هست. ساير لذت هاى دنيا نيز