موجبات خرسندى و خوشوقتى و خوشحالى او را فراهم مىآورد. البته اين امر نسبى خواهد بود و ممكن است چيزى را شخصى زيبا ببيند و همان را شخصى ديگرى نپسندد و در نظرش نازيبا و نامطبوع جلوه كند. مثلاً، در جهان طبيعت، رنگ هايى وجود دارد كه در نظر برخى زيبا و خوش منظر و در نظر برخى ديگر نازيبا و ناخوشايند است و حتى برخى از حيوانات به آن جذب مىشوند و برخى از آن مىرمند.
بى ترديد در اشياى محسوس و مرئى صورت ظاهرى محبوب به نحوى است كه وقتى انسان آن را درك مىكند و جمال آن را متناسب با خواسته ها و ملايم با تمايلات و مطبوع طبع خويش مىيابد، نسبت به آن انجذاب و محبت در انسان ايجاد مىگردد، و به جهت اين ملايمت است كه مىگويند آن شىء داراى جمال است و به واسطه جمالش جاذبهاى دارد كه دل را متوجه خودش مىكند و كششى دارد كه حواس و عواطف انسان را به سوى خود جلب مىكند.
و ـ مشابه محبت به جمال ظاهرى، علاقهاى است كه به جمال هاى معنوى تعلق مىگيرد. مانند زيبايى مفاهيم، تشبيهات، استعارات، كنايات و زيبايى الفاظ و تركيبات نظم و نثر كه مورد علاقه شاعران و خوش طبعان واقع مىشود. بى ترديد اين نوع زيبايى ها نامرئى و غير قابل رؤيت هستند و تنها با قواى باطنى مثل قوه خيال، آن هم براى افراد خاصى كه لطافت ها و ظرافت هاى شعرى و ادبى را درك مىكند، قابل درك مىباشد.
هم چنين علاقه به كمال و جمال روحى و اخلاقى؛ چون خُلق نيكو، سخاوت، شهامت، ايثار و گذشت كه مورد ستايش روان شناسان و علماى اخلاق مىباشند. هم چنين زيبايى عقلانى، مانند زيبايى نظام هستى كه از نحوه چينش و رابطه بين موجودات و نظم حاكم بر آنها، عقل انسان چنين جمالى را درك مىكند و عظمت اين جمال مورد اعجاب و شگفتى حكيمان و فيلسوفان قرار گرفته است. بالاتر از همه، زيبايى وجودى است كه با درك و شهود عرفانى حقيقت وجود، قابل درك است و برحسب اين درك، هر موجودى به لحاظ وجود و مرتبه وجودىاش در نظر عارف زيباست و در نظر او هر موجودى به اندازهاى كه از خلقت