و او را غرق بوسه هاى خويش مىسازد، اما باز مىنگرد كه آن عطش فروزان خاموش نگشت. از اين جهت، محبت مادرى از شكوهمندترين تجلّيات محبت فطرى است و مظاهر آن همواره مورد توصيف و ستايش نويسندگان و شاعران بوده است. هم چنين محبت پدر نسبت به فرزند از روشن ترين تجلّيات فطرى به شمار مىرود.
ب ـ مشابه محبت فوق، ميان فرزند و والدين و خواهر و برادر و ساير افراد خانواده كه رشته طبيعى ويژهاى ايشان را به هم پيوند داده وجود دارد.
ج ـ تجلّى ديگر محبت در ميان همه همنوعان مشاهده مىشود كه رابطه كلّى انسانيت ايشان را به هم پيوسته است، و هر قدر روابط انسانى ديگرى به آن ضميمه شود ـ مانند رابطه همشهرى، همسايگى، هم سنى، همسرى، هم كيشى و هم مسلكى و ... ـ بر شدّت آن مىافزايد. چنان كه ملاحظه مىكنيد، در موارد فوق جذب و انجذاب و رابطه محبت بين دو عنصر باشعور جارى است، از اين جهت عشق و محبت دوسويه و دوطرفه است و به تناسب شدّت يافتن جذب و محبت در محبوب، انجذاب و محبت در عاشق و محب فروزانتر و برانگيختهتر مىگردد. اما در مواردى كه محبوب بى شعور و فاقد درك و بى جان است، محبت و جاذبه يك سويه و يك طرفه است.
د ـ تجلّى ديگر محبت در علاقه انسان به اشيايى است كه در زندگى مادى از آنها بهرهمند مىشود و به جهت نقشى كه در تأمين نيازمندى هاى زندگى مىتوانند داشته باشند، با آنها ارتباط پيدا مىكند؛ مانند علاقه به مال، ثروت، لباس، مسكن و غذا. برخى از اين امور مستقيماً مورد نياز انسان هستند و نيازمندى هاى انسان را تأمين مىكنند، مثل غذا و لباس؛ و برخى از آنها واسطه در تأمين نيازمندى هاى انسان مىباشند، مثل پول و ثروت.
هـ ـ تجلّى ديگر محبت در انسان نسبت به جهان و اشياى جميل و مخصوصاً انسان هاى زيبا نمودار مىگردد. يعنى اشيايى كه حسّ زيبا دوستى انسان را ارضا و با روان او ارتباط پيدا مىكنند: با ديدن گل ها، پرندگان و انسان هاى زيباروى، جمال و زيبايى آنها موجب انبساط خاطر انسان مىگردد، و چون آن ويژگى با خواسته ها و تمايلات انسان ملايمت دارد،