3ـ كمال انسان در ترقيّات معنوى و روحانى است كه از طريق رياضت و مبارزه با لذايذ مادى حاصل مىشود. اين نظريه درست در نقطه مقابل دو نظريه قبلى قرار دارد؛ چون اصالت را به روح مىدهد و آن را متضاد با بدن معرفى مىكند و براساس آن، هرآنچه لذت حسى براى انسان فراهم آورد، باعث دورشدن از كمال مىگردد.
4ـ كمال انسان در ترقّى عقلانى است كه از راه علم و فلسفه حاصل مىشود. در اين نظريه، گرچه روح از اصالت و شرافت برخوردار است، اما بين روح و بدن تضادى نيست و براى رسيدن به كمال نبايد از همه لذت هاى مادى چشم پوشيد. در اين رويكرد، توجه اصلى انسان بايد معطوف به علم باشد، چون روح انسان بيش از هرچيز از ترقّى علمى و عقلانى لذت مىبرد و از اين رو، فيلسوف به عنوان انسان كامل معرفى مىگردد.
5ـ كمال انسان در رشد عقلانى و اخلاقى است كه از راه تحصيل علوم و كسب ملكات فاضله به دست مىآيد. دو نظريه اخير نيز مانند نظريه سوم با اصالت ماده و اصالت لذت منافات دارد، با اين تفاوت كه در نظريه سوم بدن به عنوان دشمنى كه بايد با آن دست و پنجه نرم كرد و با پيروزى بر آن به كمال انسانى نايل شد شناخته شده، ولى در دو نظريه اخير به عنوان ابزارى كه بايد از آن براى رسيدن به كمال بهره بردارى كرد. البته تفاوت نظريه پنجم با نظريه چهارم در اين است كه نظريه اخير علاوه بر ترقى عقلانى و علمى، تهذيب اخلاق و كسب ملكات فاضله را نيز در حصول كمال انسان دخيل مىداند. (البته برخى نظريه پنجم را ناظر بر نظريه چهارم مىدانند، با اين توجيه كه علم در نظريه چهارم، شامل علم اخلاق و حكمت عملى نيز مىشود.)
بديهى است كه هريك از نظريه هاى فوق و هم چنين نظريه هاى ديگرى كه در اينجا ذكر نشد، مبتنى بر اصول فلسفى خاصى است كه در جاى خود بايد مورد بررسى قرار گيرند و طرح آنها در اين مجموعه مستلزم ارائه يك سلسله بحث هاى فلسفى عميق است كه با روش اين بحث سازگار نيست؛ زيرا چنان كه در آغاز اشاره كرديم، اسلوب اين بحث استفاده از روشن ترين معلومات وجدانى و يقينى و اجتناب از استدلالهاى پيچيدهاى است كه احتياج به