صفحه ٤٧

مى‌داريم، اما چنان نيست كه در همه ساحت هاى وجودى خويش، اسير طبيعت و غرايز باشيم و قدرت انتخاب نداشته باشيم. پس ما در حوزه رشد طبيعى و نباتى، تا حدّى اعمال انتخاب مى‌كنيم، چه رسد به امورى كه نقش انتخاب و اختيار ما در آن‌ها بسيار برجسته است، مثل سخن گفتن كه ما با اختيار خود سخن خويش را آغاز مى‌كنيم و هر لحظه كه خواستيم بدان پايان مى‌دهيم و هيچ عامل طبيعى ما را مجبور به سخن گفتن و يا سكوت نمى‌كند؛ چرا كه سخن گفتن مثل رشد بدن و ضربان قلب نيست كه مبتنى بر حركت صرفاً طبيعى هستند و تابع اختيار انسان نيستند.
البته گاهى در اثر عادت، حالتى در ما پديد مى‌آيد كه، خود به خود، به انجام كارى و انتخاب راهى مشخص وادار مى‌شويم، يا گاهى بر اثر شدّت و فوران اميال حيوانى انسان بى اختيار در دام غرايز حيوانى مى‌افتد؛ مثل حيوانى كه وقتى چشمش به علف افتاد، به طرف آن مى‌رود و يا وقتى چشمش به جنس مخالف افتاد، بى اختيار بدان تمايل نشان مى‌دهد. بى شك چنين فردى تا حدّ چهارپايان سقوط كرده و تابع غرايز خويش گشته است و قدرت انديشيدن و انتخاب را از خويش سلب گردانيده. اما بايد توجه داشت كه ما به اختيار خويش مقدّمات عادت يافتن به كارى و نيز مقدمات برانگيخته شدن غرايز حيوانى را فراهم مى‌آوريم.
پس هيچ شكى در اين مطلب وجود ندارد كه حركات و رفتار انسان دوگونه‌اند: 1ـ حركات طبيعى و به تعبيرى جبرى كه از دايره اراده و اختيار ما خارج هستند. 2ـ حركات و رفتار اختيارى و ارادى كه با اراده، تصميم و گزينش انسان انجام مى‌پذيرند. البته انسان ها از نظر قدرت اِعمال اختيار و اراده در يك سطح نيستند: برخى از چنان اراده‌اى برخوردارند كه طوفان غرايز و احساسات نمى‌تواند آن‌ها را از جاى بكند، ولى در مقابل برخى سست اراده هستند و در برابر غرايز و احساسات اختيار از كف مى‌دهند و با اين‌كه با نيروى اراده و اختيار مى‌توانند برخلاف مقتضاى غرايز حيوانى خويش عمل كنند، اما چشم بسته تسليم آن غرايز مى‌شوند. يا گاهى چنان احساسات بر آن‌ها غلبه مى‌يابد كه رفتار غير ارادى و غير اختيارى از